گاوصندوق برای جاودانگی یونگ جا نداشت


درباره‌ی نظرات یونگ از جمله ناهشیار جمعی، زندگی در گذشته‌های نسلی و آرزوهای آینده، کهن‌الگوها و جنبه‌های درونگرایی و برونگرایی یونگی چیزهایی می‌دانستم. اما بد ندیدم پیش از شروع به نوشتن یادداشت کمی هم جستجو کنم. جستجو در گوگل من را به نوشته‌ای از استاد کلانتری با عنوان «یونگ دربارۀ خیال‌پردازی و نوشتن چه می‌گوید» رساند. با خواندن یادداشت یونگ در این نوشته‌ی استاد پی بردم که چرا گاوصندوق جایی برای جاودانگی یونگ نداشت. شما هم این یادداشت زیبا را بخوانید:

«خیال‌پردازی، هنر و جاودانگی

جاودانگی ارتباط مستقیمی با نیروی خلاقانۀ بشر دارد. کشف این نیروی خلاقه برای من بسیار ناگهانی اتفاق افتاد. من سال‌ها به گونه‌ای آگاهانه یک اندیشمند فعال بودم و عادت داشتم که افکارم را مستقیماً به سوی موضوع مورد بحث هدایت کنم، به تفکر علمی اعتقاد داشتم و بنابراین خیال‌پردازی به عنوان یک روند فکری برای من جذابیتی نداشت، و حتی از لحاظ روشنفکری، عملی نادرست و غیراخلاقی به شمار می‌آمد.

بنابراین وقتی که به امکان یک زندگی مبتنی بر خیال‌پردازی در ذهن خودم پی بردم، تقریباً شوکه شدم. این دنیای خیالی در تقابل با تمام معیارهای روشنفکری بود که تاکنون برای خود تعریف کرده بودم، بنابراین در برابر آن مقاومت زیادی نشان دادم و حتی سعی کردم که واقعیت تمایل به خیال‌پردازی را در وجود خود، به دیگران (و حتی بیمارانم) فرافکنی کنم. اما تمام این کارها بی‌فایده بود.

کم‌کم به طور غیر ارادی، شروع به خیال‌بافی کردم. در حالی‌که هیچ چیز، در مورد فانتزی و قواعد خیال‌پردازی نمی‌دانستم. می‌خواستم هشیاری‌ام را برای خیال‌پردازی تربیت کنم. دنبال راهی می‌گشتم که بتوانم قوانین تفکر خلاقانه را بشناسم. از خودم پرسیدم «مگر تو حفاری را دوست نداری؟» حالا فرصتی داشتم که این کار را انجام دهم.

در همین زمان بود که شروع به نوشتن کردم. شاید این نیاز را به طور ناخودآگاه احساس کرده بودم. یک روز از خودم پرسیدم: «دارم چه‌کار می‌کنم؟» مطالبی که می‌نوشتم، به طور قطع علم نبود، پس چه بود؟ صدایی به من پاسخ داد: «این هنر است»، صدا زنانه بود، نخست فکر کردم نکند مبتلا به بیماری تعدد شخصیت شده‌ام.

تصمیم گرفتم که با آن صدا مجادله کنم. می‌خواستم به خودم ثابت کنم کاری که انجام می‌دهم «هنر» نیست!

می‌دانستم کسی که به من جواب می‌دهد، دارای مرکز تکلم نیست. پس از او خواستم که از مرکز تکلم من استفاده کند. و او این کار را انجام داد و بحث معناداری، میان ما درگرفت و این مجادله، منبع الهام من برای رسوخ به محتوای ناخودآگاه شد. در واقع این تکنیک روان‌درمانی، امکان تخیل فعال را فراهم می‌کند و ما را به جریان خیال‌پردازی ذهنمان پیوند می‌دهد. پس از این واقعه به این نتیجه رسیدم که ما از طبیعت، هر پاسخی بخواهیم می‌توانیم بگیریم، به شرطی که سوال خود را درست پرسیده باشیم. در واقع پاسخی که طبیعت به ما می‌دهد بستگی مستقیم به سوالی دارد که از آن می‌پرسیم.

در همین زمان بود که معنای جاودانگی در جریان تفکر بشر بر من آشکار شد. راز جاودانگی در آفرینش مدام خود و زایش مجدد خیال‌پردازی‌ها و صورت‌های ذهنی نهفته است و هر کسی به نسبتی که از قوۀ خلاقه و دنیای ذهن خود بیشتر بهره بگیرد، به جاودانگی نزدیک‌تر است.

کارل گوستاو یونگ | روانپزشک و نظریه‌پرداز سوئیسی

(۱۹۶۱-۱۸۷۵)

برگرفته از The Jung Cult by Richard Noll-Fonta press-1996

ترجمۀ چیستا یثربی | از کتاب آبی کوچک عشق | نشر نامیرا»

1403.12.2

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *