خلاصه داستان جزئیات یک مرگ و شش داستان دیگر


جزئیات یک مرگ از مجموعه داستان شکایت علیه نویسنده – محمود رنجبر

19- جزئیات یک مرگ از مجموعه داستان شکایت علیه نویسنده – محمود رنجبر

جزئیات یک مرگ داستان نوشتن یک قتل است که مقتول یک تاجر است که پدر زنی است که در داستانی که می‌نویسد همسرش را متهم به قتل پدرخوانده‌اش می‌کند. مرد که متوجه پاپوش زنش می‌شود تصمیم می‌گیرد ماجرای قتل پدر زنش را خودش بنویسید و او زنش را در نوشته‌اش قاتل جلوه می‌دهد بی هیچ تعلیقی. پلیس می‌رسد از داستان مرد خوشش نمی‌آید. به مرد تا مرگش وقت می‌دهد که هر دو نوشته را در وبلاگش منتشر کند تا خواننده‌ها تصمیم بگیرند چه کسی قاتل است.

جانور از مجموعه داستان برکه‌های باد- رضا جولایی

20- جانور از مجموعه داستان برکه‌های باد- رضا جولایی

جانور داستان نویسنده‌ای است که برای نوشتن رمانش به نقطه‌ی دور افتاده‌ی جنگلی رفته و در خانه‌ی جنگلی که دوستش ساخته ساکن شده است. تابستان است اما به علت مهی که پایین می‌نشیند هوا صبحها سرد می‌شود. از اول آمدنش یک حس دلشوره دارد که قرار است اتفاق بدی بیفتد. در کلبه تفنگ و فشنگ پیدا کرده و از اینکه دوستش شکارچی نیست ولی چرا این تفنگ و فشنگ را نگه داشته متعجب است. یک شب صدای خش خش و زوزه جانوری را می‌شنود. می رود کلون پشت در را بیندازد که متوجه کلونهای متعدد پشت در می‌شود و باز از این همه کلون متعدد متعجب‌تر می‌شود. برای خرید به دهکده می‌رود در حین خرید است که مردی با پوستین جانوری با بوی بد وارد مغازه می‌شود و با او بسیار بد حرف می‌زند. زن مرد را شکاربان معرفی کرد و گفت جانور هاری به گوسفندهای اهالی حمله کرده و مردم از چشم او می‌بینند. مرد شکار بان از شهری‌ها خوشش نمی‌آید و آنها را باعث و بانی بدبختی‌ها می‌داند. نویسنده یک روز تفنگ به دست به گردش می‌رود. صدای خر خر جانوری را می‌شنود. آماده شلیک می‌شود که با کمال تعجب شکاربان را جلوی روی خود می‌بیند. دعوایشان می‌شود و کارشان به پاسگاه می‌کشد. رئیس پاسگاه بعد از گرفتن جواز تفنگ، تفنگ را به نویسنده برمی‌گرداند و از او می‌خواهد تا وقتی که حیوان درنده گیر نیفتاده خیلی از خانه‌اش دور نشود. شب با برخورد وحشتناک جانور به در و حمله‌ی جانور به پنجره از خواب می‌پرد و تفنگش را هر جور هست با فشنگ پر می‌کند و به جانور شلیک می‌کند. صبح می‌رود و لاشه‌ی جانور را از درخت آویزان می‌کند و با آن لاشه چند تا عکس می‌گیرد. نگاتیوها را که ظاهر می‌کند متوجه می‌شود جانور را نکشته و بلکه شکاربان را کشته. سریع می‌ آید و شکاربان را با تفنگ و فشنگها خاک می‌کند. از پاسگاه می‌آیند و از او درباره‌ی صدای تیر می‌پرسند. او اعتراف می‌کند که خودش به جانوری که دور کلبه‌اش می‌چرخیده و می‌خواسته به او حمله کند شلیک کرده. بعد دوباره صدای خر خر حیوانی را دور کلبه می‌شنود. از دفن تفنگ پشیمان می‌شود. می‌رود تفنگ را بردارد متوجه می‌شود که لاشه‌ی دفن شده مال یک جانور واقعی بوده نه شکاربان. سریع برمی‌گردد و عکسها را هم بررسی می‌کند می‌بیند در عکسها هم لاشه‌ی جانوری است. هراسان می‌شود چون متوجه می‌شود باید منتظرجانور شکاربان نمای نامیرایی باید بماند.

انشا: یکشنبه‌ی خود را چگونه گذراندم از مجموعه داستان زخم و نوزده داستان دیگر نوشته‌ی کیم مونسو به انتخاب و ترجمه‌ی پژمان طهرانیان و نوشین جعفری

21. انشا: یکشنبه‌ی خود را چگونه گذراندم از مجموعه داستان زخم و نوزده داستان دیگر نوشته‌ی کیم مونسو به انتخاب و ترجمه‌ی پژمان طهرانیان و نوشین جعفری

قبل از خواندن داستان جلد کتاب داستان توجهم را جلب کرد بخشی از صفحه کیبورد لپ تاپ که روی دکمه‌ی space چسب زخمی قرار داشت که از زیرش خون جاری بود. از همین جا احساس کردم داستان خونینی باید بخوانم. همین‌طور هم بود داستان انشای یک پسربچه بود که یک روز یکشنبه‌ی خود را توصیف می‌کرد که از پیاده روی رفتنش با پدر و مادر شروع شد. پدری روزنامه‌خوان و به نظر بی‌خیال و مادری غرغرو. بعد از پیاده روی خاله و شوهر خاله و پسرخاله به خانه‌شان می‌آیند و با پسرخاله دعوایش می‌شود و دعوای پدر و مادر از همین دعوای پسر با پسر خاله شدت پیدا می‌کند. شب پسر به اتاقش می‌رود که بخوابد. اولش صدای بلند تلویزیون می‌آید و پسر می‌خواهد بشنود تا از ماجرای فیلم سر دربیاورد که باز صدای دعوای پدر و مادر می‌آید و پسر حالا که نتوانسته صدای فیلم را بشنود دوست دارد صدای دعوا را بشنود که آن هم نمی‌شود فقط صدای شکستن چیزی را می‌شنود و بعد پدرش را می بیند که زمین زیر درخت را می‌کند و بعد فردایش پدرش می‌گوید مادرش از خانه رفته ولی معلوم می‌شود مادر پسر توسط پدر به قتل رسیده و پسر می‌رود که در خانه‌ی خاله و شوهرخاله‌اش با پسرخاله‌اش که همه‌اش او را می‌زند زندگی کند.

رنگ خانه از مجموعه‌ی سفر به روشنایی نوشته‌ی مجید دانش آراسته

۲۲. رنگ خانه از مجموعه‌ی سفر به روشنایی نوشته‌ی مجید دانش آراسته

داستان پسری هست که برای انتقام از شکست عشقی‌اش دختر زیبا ولی فقیر را که در رنگ‌خانه همکارش می‌باشد، سرکار می‌گذارد. یکبار که دختر و پسر با هم بیرون بودند نانوای محله‌ی پسر که فامیل دختر هم بوده آنها را می‌بیند پسر را نصیحت می‌کند که اگر قصد ازدواج با دختر را ندارد او را سرِ کار نگذارد. پسر در آتش‌سوزی رنگ‌خانه به خاطر نجات کارگر انجا دچار سوختگی می‌شود و یک مدت در رنگ‌خانه پیدایش نمی‌شود. در قهوه‌خانه از همان نانوای محل‌شان می‌شنود که پری با یکی دیگر از کارگرها به اسم ابراهیم ازدواج کرده. به رنگ‌خانه می‌آید و به ابراهیم ازدواج‌شان را تبریک می‌گوید.

پاشنه‌های بلند نوشته‌ی عمر سیف‌الدین از مجموعه داستان عشق دلیل کافی است (داستان‌های کوتاه از نویسندگان معاصر ترکیه) ترجمه‌ی سعیده نصیری

23. پاشنه‌های بلند نوشته‌ی عمر سیف‌الدین از مجموعه داستان عشق دلیل کافی است (داستان‌های کوتاه از نویسندگان معاصر ترکیه) ترجمه‌ی سعیده نصیری

پاشنه‌های بلند داستان خدیجه خانم بیوه ثرتمند قد کوتاه پر جنب و جوشی بود که به خاطر پوشیدن کفش‌های پاشنه بلند دچار سرگیجه شده بود. به دستور دکتر گوش داد و به جای کفش پاشه بلند دمپایی پشمی پوشید. اما با پوشیدن دمپایی پشمی درست است که سرگیجه و پادردش خوب شد اما دیگر خدمتکارانش آن خدمتکار پاک دست و پاک چشم قبلی نبودند. نگو پاشنه‌های بلند خدمتکارها را از ورود او خبر می‌کرد و آنها ظاهر سازی می‌کردند اما از وقتی دمپایی پشمی می‌پوشید مچ خدمتکارها را می‌گرفت. خدمتکارها را بیرون کرد و دو سال هم به مچ‌گیری خدمتکارهایش ادامه داد. اما در آخر خسته شد و تصمیم گرفت باز کفش‌های پاشنه بلند بپوشد و خود را به ندیدن بزند.

دیگر دوستت ندارم- جوزف هلر مترجم: محمدرضا فرزاد از مجموعه داستان باغ تروتسکی از مجموعه کتاب‌های راوی

24- دیگر دوستت ندارم- جوزف هلر مترجم: محمدرضا فرزاد از مجموعه داستان باغ تروتسکی از مجموعه کتاب‌های راوی

داستان از صحنه‌ی دعوای زن و مرد شروع می‌شود. مرد سه روز بود که از غیبت یک ساله برگشته بود و تو این سه روز از جاش جُم نخورده بود و این زن را عصبی می‌کرد. مرد لُخت روی کاناپه دراز کشیده بود و زن ازش می‌خواست که به خاطر آمدن دوستاهایشان هری و ادیت پا شود و لباس بپوشد. مرد اما نه تنها لج می‌کرد و گوش نمی‌داد بلکه از زن درخواست یک پارچ آبجو هم می‌کرد. زن قبول نکرد که برود و آبجو بیاورد و باز از مرد خواست که پاشود و لباسش را بپوشد. وقتی مرد به حرف زن گوش نکرد او لباس پوشید و خانه را ترک کرد. مرد پشیمان شد و سریع به مادر زن زنگ زد و سپرد که زن که به آنجا رسید به او بگوید به مرد زنگ بزند. مرد رفت دوش گرفت و لباس پوشید. در این موقع در خانه به صدا در آمد و هری و ادیت به خانه شان امدند و با مرد وارد گفتگو شدند. سپس از غیبت زن سوال کردند واینکه جایی قرار دارند و دو خانواده باید با هم سر قرار بروند. مرد گفت که دعواشان شده و زن دیگر برنمی‌گردد وقتی عصبانیت دوستانشان را دید قول داد زن را به خانه برگرداند و به آنها ماجرا را توضیح دهد. در این حین که دوستانشان عصبانی می‌خواستند خانه را ترک کنند حلقه در چرخید و زن در حالی وارد خانه شد که پارچ آبجویی در دستش بود. معلوم شد که زن قهر نکرده بلکه رفته برای شوهرش آبجو بخرد و این طوری شوهرش را شرمنده‌ی خود کرد. شروع با صحنه‌ی دعوا بود.

عاشقانه – محمد شریفی – از مجموعه داستان باغ اناری

25-عاشقانه – محمد شریفی – از مجموعه داستان باغ اناری

داستان با گفت‌وگوی ننه قمر با غلوسین شروع می‌شود و مشخص می‌شود ننه قمر دنبال سکینو تک دخترش می‌گردد تا به مردی که از باقرآباد آمده و خرهاش زنگ می‌زنند شوهر بدهد. سکینو گفته نمی‌خواهد عروس شود و فرار کرده. ننه قمر رو به درخت گز تنومند روستا هم داد می‌زند و سکینو سکینو می‌گوید. غلوسین می‌ترسد توی درخت را دنبال سکینو بگردد اما خود ننه قمر توی درخت را گشت و از سکینو چیزی پیدا نکرد. زن حسن چوپان را توی راه دیدند و او هم متوجه شد سکینو برای این که نمی‌خواهد زن مرد باقرآبادی شود گم شده. کوچه‌ی سرداری را هم پشت سر گذاشتند و از سکینو خبری پیدا نکردند. بعدش رفتند به قبرستان و سکینو را پشت درخت کهنسال قدیمی پیدا کردند. ننه قمر دست سکینه را گرفت و کشان کشان جلوی خانه‌ی اربابی آورد. دم در خانه‌ی اربابی از رضا پسر مرحوم علی دشتبان شنید که مرد یک چشم باقرآبادی با زن حسن چوپان رفتند باقرآباد تا فاطوی زن حسن چوپان را به عقد مرد درآورند. ننه قمر و سکینو به خانه‌ی رعیتی خودشان برگشتند و داستان با گفت‌وگوی غلوسین و رضا بر سر زنگ به جا مانده از خر مرد باقرآبادی که دست رضا بود و به صدا درش می‌آورد به اتمام رسید.

مطلب مرتبط:

خلاصه داستان تکنی کالر جو و 7 خلاصه داستان دیگر

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *