آفرینشزینب قهرمانی31 شهریور 1401پارچه را روی زمین می اندازد، آن طور که دست مادرش دیده برش می زند و بعد می دوزد. تویش را با کهنه پارچه پر ... ادامه مطلب
دزد حرافزینب قهرمانی24 شهریور 1401مرد از روستا کله سحر راه می افتد و خودش را به شهر می رساند. در ورودی بازار خودش را به قهوه خانه می رساند ... ادامه مطلب
در راه ماندهزینب قهرمانی17 شهریور 1401خودش را رساند به نمازخانه، دوستش هم همراهش بود. رو کرد به دوستش و گفت:- مریم جان شما دیگه برو دیرت می شه مریم گفت: ... ادامه مطلب
بهترین فرمانده منزینب قهرمانی10 شهریور 1401تلویزیون باز است آگهی قبل از سریال پخش می شود. تبلیغات مسابقه خاطره نویسی است. آدرس مسابقه را گوشه کتابش یادداشت می کند. چند روز ... ادامه مطلب