تو کی پدر بودیزینب قهرمانی29 مهر 1400مرد میانسال برادر زاده کوچکش را در بغلش، روی زانویش می نشاند و روی سرش دست می کشد و از سرش می بوسد. دختر با ... ادامه مطلب
مهربانی هازینب قهرمانی22 مهر 1400وارد خانه می شود. لباسهای بیرون را در می آورد و لباسهای خانه را می پوشد. می آید سروقت کتابخانه اش. روی کتابخانه ی کارتونی ... ادامه مطلب
بی خیالی اش دلیل داشتزینب قهرمانی15 مهر 1400آماده شده بود برود مدرسه که زنگ خانه شان به صدا در امد. در را باز کرد. از بچه های مدرسه بود. سلام داد و ... ادامه مطلب
صفر خوشگلزینب قهرمانی8 مهر 1400اعداد را دوست داشت. ریاضی را خوب می خواند و ساعتهای ریاضی خوشش می آمد که لنگان لنگان پای تخته برود و مساله ریاضی حل ... ادامه مطلب