تصور کنید معلولیت دارید؛ قسمت دوم: پارکینک ویژهی معلولین
میرسی دانشکده. میبینی پارک ویژه معلولین که با دوندگی جورش کردهای پر است. یکی ماشین همکار دارای معلولیت دانشکده همسایه است. آن یکی یک ماشین شاسی بلند. باخودت میگویی حتما با هم هماهنگ هستند. از پله ها بالا میروی. در تایمکس، انگشت میزنی و بعد پلهها را پایین میروی. آن همکار دارای معلولیت دانشکده همسایه میبیندت. میپرسد: ماشین شاسی بلند را در پارک دیدی؟ میگویی: بله. میگوید:چیزی نگفتی؟ میگویی: شما چرا چیزی نگفتید؟ میگوید: من سری پیش گفتم شانه بالا داد و گفت برو بابا. بهت برمیخورد. برمیگردی از آن همه پله که پایین آمدهای بالا میروی . جلوی نگهبانی از آقای نگهبان چسب میگیری که یادداشتی بنویسی و روی ماشین شاسی بلند بچسبانی . ماشینت را میبری جلوی ماشین شاسی بلند پارک میکنی. رویش هم یک یادداشت میچسبانی: دوست عزیز شما ماشینتان را در پارک ویژه پارک کردهاید. آیا شما دارای معلولیت هستید؟ میآیی اتاقت. نیم ساعت نگذشته آقای جوانی پیدایش میشود. اسمت را صدا میزند و میپرسد ماشین شما جلوی ماشین من هست؟ میگویی: بله. میگوید: عجله دارم میشود بیایید و ماشینتان را در بیاورید؟ میگویی: نه نمیشود بروید فردا بیایید. میگوید: سویچ بدهید خودم جا به جا میکنم. میگویی: نمیشود ماشین من وِیژه است میزنی دنده اش را خرد میکنی. میگوید: کار بانکی داشتم. الان هم کار اداری دارم. دیرم میشود. میگویی: امروز پیاده بروید و کارتان را انجام دهید، تا یادتان نرود که ماشینتان را توی پارک ویژه پارک نفرمایید. نگاه مظلومانهای میکند. پا میشوی و این بار با آسانسور میروی بالا و از جلوی نگهبانی میگذری و بعد پله ها را پایین میروی و خودت را به پراید ویژه معلولینت میرسانی. توی ماشینت مینشینی. باز پایین میآیی و به سمت ماشین شاسی بلند میروی. راننده جوان در را باز میکند. میگویی: لطفا این آرم را به یاد داشته باشید و ماشینتان را در پارک ویژه پارک نکنید. فرهنگ سازی هم بفرمایید. چشمیمیگوید. مینشینی پشت فرمانت دنده عقب میگیری. او ماشینش را از جای پارک در میآورد. تو ماشینت را در جای پارک میاندازی و باز پله ها را بالا میآیی.
مطلب مرتبط:
بدون دیدگاه