نکته هفتاد و نهم: برای رسیدن به چیرگی باید جزئیات را نهادینه کنیم
لئوناردو داوینچی از نظر سایر هنرمندان، یک دیوانهی تمام عیار محسوب میشد. چرا؟
او که فرزندِ نامشروع سرپیهرو داوینچی بود و از درس خواندن و قرار گرفتن در مشاغل حرفهای رسمی مثل پزشکی، حقوق و… محروم بود، یک گوشه ننشست که غصه بخورد که چرا این طوری هست.
بلکه مخفیانه از اتاق پدرش چند ورق کاغذ کش میرفت. زمان پرسه زدن و پیاده روی در شهر روی جزئیات دقیق میشد و هر بار به جنبهی جدیدی از چیزهایی توجه میکرد که قبلا دیده بود. شبها جزئیاتی که دیده بود را در ذهنش مرور میکرد و آنها را به حافظهاش میسپرد. دغدغهی او این بود که جوهر چهرهی انسان را با تمام تفاوتهای ظریف آن به تصویر بکشد. برای این منظور او به مکانهای گوناگون از جمله روسپیخانهها، اماکن عمومی، زندانها، بیمارستانها، زیارتگاهها و جشنوارههای شهری سر میزد تا آدمهای جورواجور با تیپ و قیافههای متفاوت را از نزدیک مشاهده کند. سپس در دفترچهای که بدون استثنا همراه خود میبرد حالت مختلفی از چهرهها را ترسیم میکرد. او فقط به ترسیم چهره توجه نداشت. او علاقهی ویژهای به کشیدن لبها داشت. از نظر او لب هم مانند چشمها گویای حالات انسانی است. همهی تلاشش نمایش پویایی و تحرک در نقاشیهایش بود. در جوانی منظرههایی از آبشارها، نهرهای جاری و رودها را بسیار حرفهای و به دقت طراحی میکرد. او تصاویری از بدن در حال حرکت میکشید و در خانه این تصاویر را که با سرعت فوقالعادهای ترسیم کرده بود را کامل میکرد و شاخ و برگ میداد. او برای اینکه بتواند جزئیات را در نقاشیاش وارد کند حتی شخصاً مردهها را کالبدشکافی کرد. در حالیکه مشکل اصلی هنرمندان هم عصر لئوناردو داوینچی شتابزدگی آنها برای تولید بیشتر و بیشتر و لابد با دقت کمتر و سطحیتر بود و برای همین لئوناردو را دیوانه میپنداشتند.
بنابراین ما هم باید کارمان را به دیدهی موجودی زنده بنگریم و بپذیریم هر آنچه تولید میکنیم هویت و حیاتی مستقل دارد. باید با وارد کردن به اندازهی جزئیات در آثارمان کاری کنیم که آنها با درون آدمها ارتباط برقرار کند. به عبارتی کارهایمان را به دیدهی موجوداتی زنده و با شعور ببینیم. سپس به مطالعه و هضم جزئیات با ذهنیتی فراگیر بپردازیم تا به چیرگی برسیم.
مطالب مرتبط:
بدون دیدگاه