انکار مرگ و اضطراب‌های روانی آن

پادکست رواق چه می‌گوید؟

امروز اپیزود هفت پادکست رواق را با عنوان سنگر انکار شنیدم. در پادکست رواق فرزین رنجبر با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازد. در اولین قدم کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال نوشته‌ی آروین یالوم را توضیح می‌دهد.

در این اپیزود ابتدا رنجبر مباحث پیشین را شامل تأکید بر اصالت وجود در مقابل اصالت ماهیت، ترس‌های وجودی (مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی)، خرده مرگ‌ها و کودک اندیشی درمرگ را مرور می‌کند و سپس وارد بحث مرگ و ناهنجاری‌های روانی می‌شود.

او می‌گوید:

«ناهنجاری‌های روانی طیف وسیع و متنوعی از ناهنجاری‌ها شامل شکل خفیف‌تر روان‌نژندی‌ها و شکل شدیدتر روان‌پریشی‌ها است. این ناهنجاری‌ها ریشه در ترس‌های وجودی یعنی ترس از مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی دارد. تعریف عجیب این است که روان‌نژندی راه پرهیز از نیستی است با پرهیز از هستی. مثال از دریافت وام پرهیز می‌کند به خاطر این‌که باید پسش بدهم. به عبارتی وام نمی‌گیرم تا مجبور نشوم پسش بدهم. یعنی فردی که اضطراب مرگ دارد و در واقع همه‌ی ما به نوعی چون لذت زیستن را دوست دارد اما چون در ناخودآگاهش فکر می‌کند این با مردن از بین می‌رود دچار اضطراب مرگ می‌شود و لذت زیستن را رد می‌کند.

افراد از سازوکارهای فردی و مدون شده برای مقابله با این اضطراب مرگ استفاده می‌کنند. ادیان و اسطوره‌ها سازو کار مدون شده‌ برای مقابله با اضطراب دارند در واقع با سخت گرفتن زندگی دارند دلداری می‌دهند که مرگ که ترس ندارد مثل آمپول درد گذرا دارد، مثل نپذیرفتن وام زندگی را به تمامی نخواهیم تا مرگ هم برایمان ترسناک نباشد.

از نظر فردی افراد معمولاً از دو سنگر مهمِ خود استثناپنداری و اعتقاد به محافظ شخصی برای مقابله با اضطراب مرگ استفاده می‌کند.

در استثناپنداری فرد در ناخودآگاه خود معتقد است قانون میرایی و فناپذیری برای دیگران است و قطعاً در مورد ما صدق نمی‌کند. اما وقتی این دفاع تضعیف شود و فرد به محض آنکه فرد واقعاً دریابد که راستی راستی دارد می‌میرد و متوجه شود زندگی با او همان‌قدر خشن تا می‌کند که با دیگران، احساس گم گشتگی  سراپایش را فرا می‌گیرد، احساس کسی را پیدا می‌کند که به او خیانت شده است. وقتی این توهم فرو می‌ریزد فرد متوجه می‌شود که

در باور به نجات دهنده‌ی غایی نیرو یا موجودی وجود دارد که همواره به ما توجه دارد، عشق می‌ورزد و حمایتمان می‌کند. گرچه می‌گذارد به خطر نزدیک شویم و تا لبه‌ی پرتگاه پیش رویم، ولی در نهایت، نجاتمان می‌بخشد.

این سازوکارها نمی‌گذارند ما به تمامی زندگی و زندگی اصیل را تجربه کنیم و رشد فردی ما را محدود می‌کنند. یعنی اگر باور نداشتیم که استثنا هستیم و نجات دهنده‌ی غایی هم وجود ندارد جور دیگر و اصیل زندگی می‌کردیم.»

بعد از مرگ را زیاد یاد کن

صبح که به اینستاگرام سر می‌زنم می‌بینم عباس موزون از بدن‌های انشایی صحبت می‌کند که روح در بدن مادی آن را اداره می‌کند که رشد می‌کند و نمی‌تواند این بدن را تکثیر کند. اما روح در حالت برزخی می‌تواند بدنهای دیگر حتی غیر انسانی را انشاء کند. یادم می‌افتد که امروز چهارشنبه و روز گوش دادن به پادکست رواق است. عصر به پادکست گوش می‌دهم که در اول یادداشت خلاصه‌ی صحبت‌های رنجبر را برایتان آوردم. اما یک چیزی توی ذهنم همراه با صدای آقای رنجبر می‌چرخد که در آن این دو سؤال نهفته است:

  1. اگر مرگ را پایان زندگی ندانیم و فقط آن را برشی از مرگ بدانیم هم باز به اضطراب مرگ مبتلا می‌شویم؟
  2. زندگی اصیلی که رنجبر تأکید می‌کند آیا واقعاً در مکتب اگزیستانسیالیسم و دیگر مکاتبی از این دست قابل دستیابی است؟ مگر می‌شود اینقدر از پایان مأیوس بود و باز هم اصیل زندگی کرد.

یاد گذشته می‌افتم و این که چقدر حالم با خواندن کتاب طوبای محبت مرحوم دولابی خوب می‌شد. این عبارت «صحبتهای حاج آقا دولابی در باره مرگ» را در گوگل جستجو می کنم. چند مطلب می‌خوانم و می‌بینم که خوانده‌ها را عیناً اینجا نقل می‌کنم.

مرحوم دولابی:مرگ و بعد از مرگ را زیاد یاد کن!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: «اَکثِر ذِکرَ الموتِ وَ ما بَعدَ الموتِ» مرگ و بعد از مرگ را زیاد یاد کن. ذکر موت خیلی وقت نمی‌خواهد. تا یاد آن کردی مرحوم شدی، ولی بعد از موت خیلی طولانی است؛ بهشت، فردای قیامت، قرب خدا. بعد از موت اصلاً اندازه ندارد. بعد از موت خیلی معرکه است. ما الان درباره بعد از موت حرف می‌زنیم.

بعد از موت، مسلمین را تماشا کن! فرقه‌های مختلفی را از مسلمین خارج می‌کنند. می گویند: اینها مسلم نیستند. قاطی بودند. شبیه مسلم هم نبودند. یک دسته گرگند. دسته دیگر چیز دیگر. ائمه ما، ده فرقه را خارج کردند. پیغمبر خدا(ص) می‌فرماید: وقتی قیامت صغری بر پا می‌شود چشم عبد باز می‌شود. می‌بیند که فرقه‌هایی از میان مسلمان‌ها بیرون ریخته می‌شوند. «لیمیز اللهُ الخبیثَ مِنَ الطیِب» خبیث را از میان طیّب جدا می‌کند.

این آیه قبل از انقلاب خیلی نمایش داشت. خبیث را از طیّب جدا می‌کند، نه طیب را از خبیث، معلوم می‌شود که طیب‌ها ثابت بودند. زندگی مال آنها بود. خبیث کم‌کم آمد و خودش را قاطی کرد و مردم را به زحمت انداخت. مردم خواب آلوده بودند که آنها قاطی شدند. الان که می‌میرد و چشم‌ها باز می‌شود، آنها را بیرون می‌ریزند. می‌بیند که امامت آنها را خارج می‌کند. دیگر منافق پیدا نمی‌شود، فاسق پیدا نمی‌شود.»

مرحوم دولابی:قشنگ بمیر! نیمه کاره خوب نیست!

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: «قشنگ بمیر! نیمه کاره خوب نیست. کسی دعا کرده بود که: علی جان! من به پا بوست می‌آیم. بیست سال است که نیامده‌ام. می خواهم همین که رسیدم و زیارتت کردم بمیرم و در وادی السلام دفنم کنند. شصت هفتاد سالش بود، همسال من. بالاخره رفت. کربلا را زیارت کرد و از آن جا به نجف رفت.

یادش نبود که نذر کرده است. وارد حرم شد. زیارت کرد و به خانه برگشت. به خانه که رسید تب کرد. فردا صبح دید تب شدیدتر شد. یادش آمد که با حضرت قراردادی بسته بود. دوید حرم. گفت: علی جان! من اشتباه کردم. تبش خیلی شدیدتر شد.

از حرم بیرون نیامد، آن جا ماند. گفت: علی جان، ما معصوم که نیستیم. اشتباه کردم این قرار را گذاشتم. بالاخره حضرت امیر(ع) ملکی را پیش او فرستاد که سی سال رهایش کنید. ملک وقتی به مریض برخورد حالش خوب شده بود. نشسته بود. داشت می‌گفت: الحمدالله! الهی شکر! یعنی شکر که از دست علی در رفتم. آن ملک به او گفت: برای دو سه روز عمر دنیا علی را پکر کردی. علی ناراحت شد. یعنی آدم وقتی قول می‌دهد چرا تو می‌زند؟! معنایش این است که آنها خیلی دوست دارند ما زود برویم آن‌جا، پهلویشان.

بالاخره ما باید در بغل این‌ها برویم. شما آماده باش! با قلبت کار کن! به اعضا و جوارحت غالب باش. با قلبت که کار کنی اعضا و جوارح هم به دنبال آن هستند. فکر و شعور و جانت می‌خواهند تو را جدا کنند. منفرد شوی، عُرضه‌دار شوی، آن وقت کارها را به گردنت بگذارند.»

مرگ پایان کبوتر نیست

این شعر زیبای سهراب هم به ذهنم خطور می‌کند:

«و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست.

مرگ وارونه یک زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید.

مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان.

مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است.

مرگ گاهی ریحان می‌چیند.

مرگ گاهي ودكا مي نوشد.

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد.

و همه می‌دانیم.

ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است»

منابع:

پادکست رواق.

نسخه‌ی الکترونیکی کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال. نویسنده: دکتر آروین د یالوم. مترجم: دکتر سپیده حبیب. نشر نی.

کتاب طوبای محبت مجالس مرحوم حاج محمداسماعیل دولابی.

شعر نترسیم از مرگ سهراب سپهری.  

مطلب مرتبط:

خرده مرگ، اضطراب مرگ بزرگسالان و کودکان

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *