تصور کنید معلولیت دارید؛ این قسمت: کجای داستانی
در تصور قبلیات از دستشویی و جای پارک که حالا حل شدهاند، نالیدهای. دوست و البته یکی از معلمان دلسوز نویسندگیات آمده و نظر گذاشته: ((ما عذرخواهی می کنیم جای دستاندرکارانی که فقط خودشون رو میبینن.))
تو اما داری فکر میکنی پدیده معلولیت مثل همهی پدیدههای دیگر اصلن پدیدهی یک جانبهای نیست. حالا اینجا خاطرهای را در این باب نقل میکنی:
چند سال پیش که پدر رحمة الله علیه هنوز در قید حیات بود، یک روز از دانشکده آن موقعت بیرون آمدی و صاف خیابان را پیش گرفتی تا به خانه بیایی. جلوی یک مغازه تنظیم باد نگهداشتی. نیشی به ترمز زدی، خبری که نشد یک بوق هم رویش. کمی بعد یک آقایی آمد و با عصبانیت گفت: ((خانم از ماشینت بیا پایین و اوامرت را بفرما.)). الان شاید یادت نباشد آن لحظه چه حسهایی داشتی ولی هرچی بود توی مخمصمه افتاده بودی و دنبال چاره میگشتی. یادت هست آن لحظه چشمت به آرم ویلچردار روی ماشینت افتاده بود و گفته بودی: ((آقا ببخشید من معلولیت دارم. )). یادت هست که آقای محترم به فوریت آرام شد، عذرخواهی کرد و سپس به نحو احسن باد چرخ ماشین ویژهات را تنظیم فرمود. باز یادت هست این شیرین کاریت را به حضرت پدر گفتی و لبخند بر لبش آوردی.
خلاصه در باب معلولیت، به رفتارهای خودم هم فکر میکنم و میاندیشم که خودم تو قضایا و اتفاقات خوب و بد پیش آمده کجای داستان هستم.
مطلب مرتبط:
بدون دیدگاه