گویی که جانش می رودزینب قهرمانی15 اردیبهشت 1401عصر از کلاس در می آید، خودش را باید برساند راه آهن، بلیط دارد. کی فکرش را می کرد که کارشناسی ارشد ان هم دانشگاه ... ادامه مطلب
خوش به حال کیزینب قهرمانی8 اردیبهشت 1401ظهر شیفت صبح تمام می شود. با منشی بخش هم مسیر است. با هم راهی می شوند. سوار تاکسی می شوند. دختر با حرارت به ... ادامه مطلب
شیفتی با چاشنی تهدید جانیزینب قهرمانی1 اردیبهشت 1401ساعت 5/3 بعد از نیمه شب است که شیفت استراحتش تمام شده، حالا در بخش قدم می زند و بخش را چک می کند. بخش ... ادامه مطلب
خوان رفاقتزینب قهرمانی25 فروردین 1401توی خواب و بیداری بود که صدای تلفن خانه به گوشش رسید، با خودش گفت حتما مادر را می خواهند الان خودش جواب می دهد، ... ادامه مطلب