اضطراب مرگ

اضطراب مرگ یعنی میل به حیات


خرده مرگی که خودم تجربه کردم

چند روز بود که اعلام شده بود شنبه 27 آبان ماه ساعت 15 راهپیمایی در حمایت از مردم غزه برپا خواهد شد. شنبه بعد از کلی کلنجار با خودم – نمی‌خواستم راهپیمایی رفتنم به حساب رضایتم از حضرات حکومتی باشد- به همسر برادرم پیام دادم که لطفاً من را هم با خودتان ببرید. ظهر هم سریع از کارآموزی در بیمارستان به خانه برگشتم و ویس کلاس بعد از ظهر را که کنسل شده بود ضبط کردم و در سامانه بارگذاری کردم. در فرصت مانده ایپزود شش پادکست رواق را گوش دادم.

در پادکست رواق فرزین رنجبر با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازد. در اولین قدم کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال نوشته‌ی آروین یالوم را توضیح می‌دهد.

فقط گوش دادم و متوجه شدم که رنجبر ابتدا مجدد به خرده مرگ‌ها اشاره می‌کند. سپس به تحقیقات اضطراب مرگ اشاره می‌کند و بیشتر از مفهوم مرگ برای کودکان می‌گوید.

تا برادرم از سرکار بیاید خانه و ناهار بخورد و آماده شود توانستیم خودمان را  به نقطه‌ی پایانی راهپیمایی برسانیم. ماشین را در امامزاده پارک کردیم و به طرف میدان انقلاب راه افتادیم. کسی سلام داد ایستادم همکاری بود که 18-17 سالی بود که ندیده بودمش. او بازنشست شده بود. احساس کردم نسبت به آن 18-17 سال نه تنها فرقی نکرده بلکه جوانتر هم شده است. نمی‌دانم چرا ذهنم به این رفت که من چی؟ یادم افتاد که پدرم را دیگر ندارم. به میدان رسیدیم. خسته شده بودم. لبه‌ی باغچه‌ی گل‌کاری شده‌ی میدان نشستم. صدای شعارهای اندک می‌آمد. بیشتر البته صدای موسیقی و صحبت از بلندگو شنیده می‌شد. گوشی همراهم را در آوردم  و هندزفری به گوشم زدم  و دوباره به اپیزود شش پادکست رواق گوش دادم.

به نظرم یک تضاد در حرکت من وجود دارد، آمده‌ام در حمایت از مردم غزه شعار دهم آن وقت دارم به حرفهای رنجبر در مورد نظریه‌ی اگزیستانسیال یالوم یهودی گوش می‌دهم. چشمم به ماسک برادرزاده‌ام آقا محمد حسن می‌افتد طرح میکی‌موس نماد صهیونیسم هست که برای محکومیتش از خانه خارج شدیم.  

می‌خواهم به خودم هشدار بدهم که ول کن این فکرهای پریشان را که یک قیافه‌ی آشنایی از دور میدان در حال برگشتن از راهپیمایی است. اگر درست تشخیص داده باشم روحانی کاروان سفرمان  به مکه در سال 1384 است. فکر می‌کنم حاج آقا اصلاً تکانی نخورده. یادم افتاد که چقدر به صحبت‌هایش گیرهای فمنیستی می‌دادم. پدر خدابیامرزم می‌گفت اینقدر به این حاج آقا گیر دادی که تا می‌بیندت فوری سلام و احوالپرسی می‌کند. دلم می‌گیرد پدرم هفت سال و نیم است که دیگر در این دنیا نیست و آن وقت حاج آقا جهانی ماشاء الله اصلاً پیر که  نشده جوانتر هم شده است.

به حرفهای فرزین رنجبر در این ایپزود گوش می‌دهم که از خرده مرگ می‌گوید. منظورش پدیده‌هایی شبیه یا غیر شبیه به مرگ است که پایان چیزی در آن آزارمان می‌دهد.  در اپیزود 5 خانمی را مثال می‌زند که با اینکه رابطه‌ی جدیدی شروع کرده نمی‌خواهد اتمام رابطه‌ی قبلی را باور کند و منتظر است که فرد قبلی باز تماسی بگیرد و حالش را بپرسد با اینکه می‌داند این رابطه تمام شده است. به اندوهی که دارم تجربه می‌کنم فکر می‌کنم آیا این حال بدم به خاطر این نیست که هنوز مرگ پدرم را در ناخودآگاهم برخلاف شعارهایی که می‌دهم، نپذیرفته‌ام؟

اندازه‌گیری اضطراب مرگ

این کلمه را که می‌شنوم فکر می‌کنم برایم مفهوم تازه‌ای نیست و یادم می‌افتد که داور پایان‌نامه‌ای بودم که در مورد اضطراب مرگ بیماران قلبی کار شده بود. رنجبر از قول یالوم و او از قول بقیه‌ی روانشناس‌ها تعاریف گوناگونی را بیان می‌کند که این تعریف که در کتاب هم آمده به نظرم جمع و جورتر است:

«فرد دلهره‌ی از دست دادن خود و نیست شدن را دارد و از آن مضطرب است. برای این اضطراب نمی‌توان مکانی تعیین کرد. همان‌طور که رولو مِی می‌گوید: «ناگهان از همه سو بر ما یورش می‌بَرَد.» ترسی که نه قابل فهم است، نه معلوم است از کجا آمده و نه می‌توان با آن مواجه شد و با وجود این، هولناک و هولناک‌تر می‌شود: احساس درماندگی‌ای را موجب می‌شود که خود ناگزیر اضطراب بیشتر می‌آفریند.»

رنجبر سپس به آمار اضطراب مرگ اشاره می‌کند که تحقیقات نشان داده که اضطراب مرگ در افراد سلطه‌جو پایین‌تر، در افرادی با مرگ یکی از والدین مخصوصاً در کودکی بالاتر، در افراد مذهبی پایین‌تر و در زنان بالاتر دیده شده است. او همچنین به سه سطح خودآگاه، خیال‌پرداز و ناخودآگاه اضطراب اشاره کرد و گفت در سطح ناخودآگاه همه از مرگ می‌ترسند.

به نظرم رسید تا به حال این‌گونه به اضطراب مرگ فکر نکرده‌ام برای همین مجدد سراغ مقیاس اضطراب مرگ تمپلر می‌روم و آن را از نظر می‌گذرانم.

مقياس اضطراب مرگ تمپلر

  1. من خيلي از مردن مي­ترسم.

کاملاً مخالفم(1)                 مخالفم(2)             نظري ندارم(3)                    موافقم(4)                  کاملاً موافقم(5)

  1. فکر مرگ به ندرت به ذهن من خطور مي­کند.

کاملاً موافقم(1)                  موافقم(2)             نظري ندارم(3)                    مخالفم(4)               کاملاً مخالفم(5)

  1. صحبت کردن ديگران در مورد مرگ، من را عصبي و آشفته نمي­کند.

کاملاً موافقم(1)                  موافقم(2)             نظري ندارم(3)                    مخالفم(4)               کاملاً مخالفم(5)

  1. فکر داشتن يک عمل جراحي، من را مي­ترساند.

کاملاً مخالفم(1)                  مخالفم(2)             نظري ندارم(3)                    موافقم(4)                کاملاً موافقم(5)

  1. اصلاً از مردن نمي­ترسم.

کاملاً موافقم(1)                  مخالفم(2)             نظري ندارم(3)                    موافقم(4)               کاملاً مخالفم(5)

  1. از ابتلا به سرطان نمي­ترسم.

کاملاً موافقم(1)                   موافقم(2)             نظري ندارم(3)                    مخالفم(4)               کاملاً مخالفم(5)

  1. فکر کردن در مورد مرگ هرگز من را نگران نمي­کند.

کاملاً موافقم(1)                  موافقم(2)             نظري ندارم(3)                    مخالفم(4)              کاملاً مخالفم(5)

  1. اغلب از گذشت سريع زمان مضطرب مي­شوم.

کاملاً مخالفم(1)                  مخالفم(2)            نظري ندارم(3)                    موافقم(4)                کاملاً موافقم(5)

  1. از اينکه مرگ دردناکي داشته باشم، مي­ترسم.

کاملاً مخالفم(1)                  مخالفم(2)             نظري ندارم(3)                    موافقم(4)                  کاملاً موافقم(5)

  1. تصور زندگي بعد از مرگ به شدت مرا نگران مي­سازد.

کاملاً مخالفم(1)                  مخالفم(2)             نظري ندارم(3)                    موافقم(4)                  کاملاً موافقم(5)

  1. واقعاً از ابتلا به حمله قلبي مي­ترسم.

کاملاً مخالفم(1)                  مخالفم(2)               نظري ندارم(3)                   موافقم(4)                کاملاً موافقم(5)

  1. اغلب فکر مي­کنم که واقعاً چقدر زندگي کوتاه است.

کاملاً مخالفم(1)                 مخالفم(2)              نظري ندارم(3)                     موافقم(4)                  کاملاً موافقم(5)

  1. از شنيدن حرفهاي مردم در مورد جنگ مشمئز(آزرده خاطر) مي­شوم.

کاملاً مخالفم(1)                 مخالفم(2)               نظري ندارم(3)                 موافقم(4)                 کاملاً موافقم(5)

  1. ديدن جسد يک مرده مرا دچار وحشت مي­کند.

کاملاً مخالفم(1)                مخالفم(2)                نظري ندارم(3)                   موافقم(4)                   کاملاً موافقم(5)

  1. احساس مي­کنم که در آينده چيزي نيست که مرا بترساند.

کاملاً موافقم(1)          موافقم(2)                 نظري ندارم(3)                   مخالفم(4)                  کاملاً مخالفم(5)

مقياس 15 آيتم اضطراب مرگ اولين بار توسط تمپلر در سال 1970 ابداع شد. اين پرسشنامه با توجه به ساختارهاي ارزشي و فرهنگ  ايراني، در موارد مختلفي براي ارزيابي اضطراب مرگ مورد استفاده قرار گرفته است. پاسخ به هر يک از آيتم‌ها بصورت ليکرت پنج گزينه‌اي از خيلي مخالفم (1)، مخالفم (2)، نظري ندارم (3)، موافقم (4) و خيلي موافقم (5) بود. سؤالات 2، 3، 6، 7 و 15 به شکل معکوس امتيازدهي شدند. حداقل امتيازات 15 و حداكثر 75 امتياز بود؛ امتياز كمتر نشان دهنده اضطراب مرگ كمتر و امتياز بالاتر نشان دهنده اضطراب مرگ بيشتر در افراد بود. نمرات 15 تا 35 به عنوان اضطراب مرگ کم، 36 تا 55 اضطراب مرگ متوسط و 56 تا 75 اضطراب مرگ شدید در نظر گرفته شد.

 رنجبر سازو کار دفاعی مهم بزرگسالان برای غلبه به مرگ را در دو چیز می‌داند:  1- باور به نجات‌دهنده و خدای شخصی و 2- خود استثناء پنداری.

اضطراب مرگ در کودکان متفاوت از بزرگسالان

رنجبر به مفهوم مرگ و  مرگ‌آگاهی در کودکان و این‌که کودکان هم به مرگ فکر می‌کنند پرداخت. من این قسمت را عیناً از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال یالوم می‌آورم که حق مطلب تا حدودی ادا شود. «سؤال «به کجا می‌روم؟» ذهن انسان را در کودکی به شدت درگیر می‌کند و در طول زندگی مدام در گوشش زنگ می‌زند. می‌تواند با آن مواجه شود، از آن بترسد، ناشنیده بگیردش یا واپس برانَدَش، ولی نمی‌تواند از آن خلاص شود. تعداد معدودی از والدین یا مشاهده‌گران هستند که از سؤالات ناگهانی و غیرمنتظره‌ی کودک درباره‌ی مرگ غافلگیر نمی‌شوند. یک بار وقتی در سکوت با پسر پنج‌ساله‌ام در طول ساحل قدم می‌زدیم، ناگهان رو به من کرد و گفت: «می‌دونی، هر دو تا پدربزرگم قبل از اینکه من ببینمشون مردن.» به نظر می‌آمد این از آن عبارت‌های «قله‌ی کوه‌یخی» بود. یقین داشتم مدت‌ها در سکوت به این موضوع اندیشیده است. با ملاحظه‌ی تمام از او پرسیدم هر چند وقت یک‌بار به این جور چیزها و به مرگ فکر می‌کند و وقتی با لحنی که به طرز غریبی بالغانه بود، پاسخ داد: «هیچ وقت نشده که بهشون فکر نکنم.» به شدت جا خوردم.»

رنجبر تأکید می‌کند کودکان بی‌پرده‌تر راجع به مرگ حرف می‌زنند و صحبت‌هایی که در باره‌ی مرگ می‌کنند بدون فکر به زبانشان نیامده است. این نشان می‌دهد بچه‌ها دل‌مشغولی‌هایی به مرگ دارند. او می‌گوید اضطراب مرگ را در کودکان نمی‌توانیم خیلی کندوکاو کنیم چرا که ذهن آنها هنوز کامل نیست، تمام ابعاد مفاهیم ذهنی مثل مرگ برای آنها قابل درک نیست و بزرگترها مایل نیستند که کودکانشان در باره‌ی مرگ صحبت کنند. کودکان در مواجهه با مرگ ممکن است سرآسیمه شوند، انکارش کنند، شکل انسانی به آن دهند، استهزایش کنند، آن را واپس برانند، جابه‌جایش کنند اما در هر حال مجبورند با مرگ کنار بیایند.

اضطراب مرگ در کودکان

وقتی تیتر «آموزش به کودکان درباره‌ی مرگ» را می‌بینم خوشحال به ورق زدن کتاب در گوشی‌همراهم می‌پردازم. اما یالوم از سردرگمی‌های محققان در راهنمایی بزرگسالان می‌گوید. فقط نقل قولی از جروم برونر آورده که کمی به دلم می‌نشیند: «به شرط آنکه هوشمندانه عمل کنیم، می‌توانیم هر موضوعی را صادقانه با هر کودکی در هر مرحله از تکامل در میان نهیم.» یالوم تأکید می‌کند: «متخصصان می‌کوشند کودک را در جهت درک تدریجی و واقع‌گرایانۀ مفهوم مرگ یاری کنند.»

منابع:

پادکست رواق

نسخه‌ی الکترونیکی کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال. نویسنده: دکتر آروین د یالوم. مترجم: دکتر سپیده حبیب. نشر نی.

Templer DI. The construction and validation of a Death Anxiety Scale. The Journal of general psychology. 1970;82(2d Half):165-77.

مطلب مرتبط:

مرگ آگاهی

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *