یادداشت اول برای طرح رواقیون

در طرح رواقیون آکادمی خلاقیت به دو اپیزود از پادکست رواق گوش دادم.

پادکست رواق

در پادکست رواق فرزین رنجبر با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم می‌پردازد. در اولین قدم او کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال نوشته‌ی آروین یالوم را توضیح می‌دهد.

روان‌درمانی اگزیستانسیال آروین یالوم

«روان درمانی اگزیستانسیال روش پویا و پویه نگر متمرکز بردل واپسی‌های وجودی است. مهمترین تعارضات بشر اگزیستانسیال به تعارضات حاصل از رویارویی فرد با مسلمات غایی تأکید می‌کند. آروین یالوم در این کتاب به چهار حقیقت وجودی و دلواپسی‌های غائی اشاره می‌کند:

1- مرگ:

تعارض اگزیستانسیال اصلی تنشی‌ست که میان آگاهی از اجتناب‌ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه‌ی زندگی وجود دارد.

2- آزادی:

معمولاً آزادی را مفهومی کاملاً مثبت و خالی از ابهام تصور می‌کنیم. آزادی در مفهوم اگزیستانسیالش، فقدان ساختار خارجی‌ست. به این ترتیب فرد بر خلاف تحربیات روزمره، دیگر به جهانی موزون  و ساختاریافته که پردازشی سرشتی دارد وارد نمی‌شود و حتی آن را ترک می‌کند. در عوض، به طور کامل مسئول – یا به عبارتی مؤلف – دنیا، الگوی زندگی، انتخاب‌ها و اعمال خویش است. آزادی از این دید، مفهومی مرعوب کننده دارد: به این معناست که زیر پایمان زمینی نیست، هیچ نیست جز حفره‌ای تهی و گودالی ژرف. پس پویایی کلیدی اگزیستانسیال، همان برخورد میان رویایی‌مان با بی‌پایگی همه‌چیز و آرزویمان برای جای پایی محکم و ساختار یافته است. (خودم تعارض مربوط به مفهوم آزادی را درگیر بودن بین حق انتخاب و مسئولیت پذیری متوجه شدم. باید اپیزودهای بعدی را گوش بدهم و ببینم آیا برداشتم درست بوده یا نه؟)

3- تنهایی:

در تنهایی اگزیستانسیال با انزوایی بنیادین – جدا افتادن هم از مخلوقات و هم از دنیا- مواجهیم ورای سایر انواع تنهایی. تعارض اگزیستانسیال تنشی‌ست میان آگاهی از تنهایی مطلق و آرزویمان برای برقراری ارتباط، محافظت شدن و بخشی از یک کل بودن.

4- پوچی:

اگر باید بمیریم، اگر خود باید دنیایمان را بنا کنیم، اگر هر یک در جهانی بی تفاوت به ما مطلقاً تنهاییم، پس زندگی چه معنایی دارد؟ چرا زندگی می‌کنیم؟ چطور باید زندگی کنیم؟ اگر هدفی مقدر و از پیش تعیین شده وجود ندارد، پس هر یک از ما باید معنای خویش را در زندگی بسازیم. ولی آیا معنایی که خود برای خویشتن می‌آفرینیم، بنیه‌ی لازم برای تاب آوردن این زندگی را دارد؟ این تعارض پویای اگزیستانسیال ریشه در معمای مخلوقی در جست و جوی معنا دارد که به درون جهانی خالی از معنا افکنده شده است.»

حالا قبل از این‌که بخواهم ادامه‌ی اپیزودها را گوش دهم به ارتباط خودم با این چهار مفهوم فکر می‌کنم. اینجا دوست دارم درباره‌ی بعضی از این مفاهیم البته از دید خودم نظری بیندازم.

مرگ

همیشه فکر می‌کردم مرگ برایم حل شده است و مرگ جز یک وسیله‌ی انتقال از زندگی این دنیایی نیست. برای همین خیلی راحت با مرگ عزیزانم کنار می‌آمدم و می‌پذیرفتم که به هر حال مرگ شتری است که در خانه‌ی همه‌ی ما می‌خوابد. شیفت شب بودم. بسیار هم شیفت خوبی بود. برای خودم کتاب آورده بودم که مطالعه کنم. شیفت استراحت من اول بود یعنی تا ساعت 3.5 صبح. 3.5 که از پاویون به بخش آمدم، احساس کردم حالم دارد دگرگون می‌شود. اضطراب بدی به جانم افتاده بود. صدای کوبش قلبم را به وضوح می‌شنیدم. نفس کشیدن برایم سخت شده بود و سعی می‌کردم تند تند نفس بکشم. گرچه می‌دانستم تند تند نفس کشیدن آلکالوز تنفسی می‌دهد که خودش حالم را بدتر می‌کند و سرگیجه و سبکی سر هم اضافه می‌کند. اگر بی‌قراری نداشتم باز تپش قلب و تنگی نفس را تحمل می‌کردم. بی‌قرار بودم و نمی‌توانستم یک جا بند شوم. احساس می‌کردم دارم می‌میرم. احساس مرگ قریب‌الوقوع. هر چقدر هم به خودم گوشزد می‌کردم که آرام باش مرگ که حق است و شتری است که دم خانه‌ی همه می‌خوابد این احساس کمتر نمی‌شد و بدتر هم می‌شد. خلاصه بعد از آن شب و آن تک حمله‌ی پانیک که خدا را شکر دیگر تکرار نشد این سؤال برایم مطرح شد که آیا واقعاً من برای مرگ و مردن مشکلی ندارم؟ مسئله‌ی مرگ آیا به راستی برایم حل شده است؟

آزادی

در مورد آزادی تجربه‌ی متفاوتی دارم. با مفهوم آزادی درنظریه‌ی مدیریت ایرانی بیشتر آشنا شدم. دکتر احمدی‌نژاد در مورد آزادی گفته است:

  • «حراست ازآزادی بالاترین ارزش انسانی و تضمین ‌کننده‌ی بقیه‌ی ارزش‌هاست. اگر اندیشه‌ای نباشد، رشدی نخواهد بود. اندیشه باید آزاد باشد.
  • به هرنسبتی که اندیشه‌ی انسان‌ها را محدود کنیم، انسان‌ها را محدود کرده‌ایم.
  • زیبایی کار خدا این است که انسان‌ها او را در آزادی انتخاب می‌کنند، ارزش‌ها را در آزادی انتخاب می‌کنند. آزادی اندیشه اگر به آزادی اراده نینجامد، یعنی به هیچ چیز نینجامیده است. اگر من بیندیشم، ولی دستاوردی نداشته باشم، به چه دردی می‌خورد؟
  • به هر میزان که اراده‌ی انسانها محدود می‌شود انسانیت آنها نیز محدود می‌شود. هر قدر که دایره‌ی انتخاب انسانها محدود شود، انسانیت آنها محدود می‌شود. همه‌ی پیامبران آمده‌اند تا انسانها را آزاد کنند. آزادِ آزادِ آزاد. انسانها وقتی آزادِ آزادِ آزاد می‌‎شوند جز خدا، حقیقت و انسانیت چیزی را انتخاب نمی‌کنند.
  • وقتی میگوییم «اجتماع» به این معنا نیست که انسانها محدود می‌شوند. اتفاقاً اجتماع بستر نامحدود شدن انسان و بستر تحقق آزادی مطلق انسانها در تعامل با دیگران است و آزادی در اینجا معنا پیدا می‌کند.
  • به هر میزان که آزادی‌های انسانها محدود می‌شود ارزشها هم محدود می‌شود. اگر آزادی کاملاً محدود شود ارزش و ضدارزشی متولد نمی‌شود.
  • سرفصل و سرآمد آزادی انسانها انتخاب سرنوشت خودشان است. وقتی تک و تنها هستند، برای خودشان تصمیم می‌گیرند و وقتی در جامعه هستند، هر جامعه برای خودش تصمیم می‌گیرد.
  • هر قدر که آزادی انسانها محدود شده، فساد آمده است.
  • به محض این که می‌گوییم آزادی، می‌گویند «یعنی مردم بروند فساد کنند؟». این یک دروغ بزرگ است.
  • قانون چه می‌شود؟ ما دو نوع قانون داریم؛ یک قانون آزادی‌بخش است و یک قانون محدود کننده.
  • امروز مهمترین موضوع جوامع بشری بحث آزادی و حق تعیین سرنوشت است.»

در ادامه در سطح سه مدیریت ایرانی آقای وظیفه عالی توضیحات بیشتری در مورد آزادی دادند که در این لینک‌ها  می‌توانید بشنوید:

https://t.me/modiriatirani_l3/141

https://t.me/modiriatirani_l3/142

https://t.me/modiriatirani_l3/143

بخواهم چند جمله از استاد وظیفه‌عالی در باره‌ی آزادی بیاورم به این موارد اشاره می‌کنم:

  • آزادی پاس داشتن اختیار انسان است.
  • همه آزادند انتخاب کنند و ممکن است اشتباه انتخاب کنند و اگر ممکن نبود که اشتباه انتخاب کنند، اسمش جبر بود نه اختیار.
  • آزادی یعنی باور داری انسان‌ها باید آزادانه انتخاب کنند، بدون هیچ تحمیل بدون اینکه راه کار غلط بسته شود.
  • قرآن با اجبار دیگران به ترک گناه مخالفت کرده است. ای فرستاده‌ی من ممنون که گفتی، بقیه‌اش دیگر با شما نیست.
  • پیامبر به جهاد دعوت می‌کرد به معنای این نیست که مثل حکومت‌های امروز منابع و امکانات و نیرو فراهم می‌کرده است. به سپاه اسامه اصرار کرد زودتر راه بیفتد. وقتی گوش نکرد نه حکم مأموریتی لغو شد، نه محاکمه شد و نه حکم زندانی دریافت کرد. پیامبر دستور الهی را می‌گوید که در مثال اسامه رفتن بود حالا نمی‌روید به خودتان مربوط است.
  • افراد جامعه در تصمیم‌گیری برای خود اختیار دارند. تعزیرات و امور قضایی ناشی از قراردادهای اجتماعی است. قراردادهای اجتماعی هم باید با نظر اکثریت ایجاد شود. اگر کسی نظر اکثریت را قبول ندارد یا باید تلاش کند نظر اکثریت را تغییر دهد یا مهاجرت کند.
  • امر به معروف و نهی از منکر با سلب اختیار مغایرت دارد.
  • از نظر عقلی نفی امر به معروف و نهی از منکر با آزادی محال است.
  • هر ارزشی چه از دین بیاید چه از علم نباید تحمیل شود. ( اجبار حجاب و اجبار تزریق واکسن هر دو با آزادی مغایرت دارد.)
  • باید ارزش‌ها را تشریح کرد و ابهامات را زدود نه اینکه قانون اجبار گذاشت.
  • آزادی مباح دانستن همه چیز نیست.
  • اصرار بر این است که علی‌رغم این که یک سری چیزها خوب است و یک سری چیزها بد؛ تحمیل بر انسان‌ها نادرست است.
  • آزادی با امر به معروف و نهی از منکر مغایرت ندارد. امر می‌کنی یعنی خوب و بد را می‌داند و خوب و بد را هم قبول دارد و متوجه است که خلاف معروفی دارد عمل می‌کند.
  • آزادی به معنی نبود خوب و بد و به من چه نیست. آزادی یعنی خودشان قرار است انتخاب کنند.

 

توصیه می‌کنم خودتان ویس‌ها را بشنوید.

 

مطلب مرتبط: 

زینب بیشه‌ای 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *