تصور کنید معلولیت دارید. به وقت زیارت
تصور کنید معلولیت دارید. بچگی یک بار به زیارت امام رضا بروید بعد سالها نشود بروید. تا سال ۷۴ یا ۷۵ که توی یک سال سه بار زیارت امام رئوف قسمتتان میشود. بعد از آن به طور متوسط هر سال یک بار زیارت میروید. بعضی وقتها با دوستانتان. بعضی وقتها با خانواده. سال بیماری منجر به فوت پدر خبری از زیارت نمیشود. اما زمستان سال 96 چند ماه بعد از فوت پدر به اتفاق مادر و برادر و خانوادهاش باز قسمت میشود. 97 جا میماند و تابستان سال ۹۸ قبل از شروع کرونا با مادر دوتایی باز لطف امام رئوف شامل حالتان میشود و زیارت حضرت نصیبتان.
امسال (سال 1401) که بهانه کرونا هم رو به اتمام است دلتنگیت شدت پیدا میکند. باز میآیی؛ با قطاری که مناسب معلولین است. از قطار هم که پایین میآیی رئیس مهربان قطار با بخش خدمات ویلچری هماهنگ میکند و با ویلچر میآیی دم ایستگاه. با یک تاکسی سبز باربنددار با خانواده مهربانت میآیی و دم هتل آپارتمان نزدیک حرم که به درایت همسر مهربان برادرت هماهنگ شده پیدا میشوی. عصر هم بعد از استراحت و طی مسیر کوتاه برای زیارت، حرم میآیی و باز توی ورودی یک ویلچر پیدا میکنی و میآیی صحن انقلاب.
هر سری ژست من هر جا با همین پایم و عصا میروم، حالا زشت است حرم بخواهم ویلچر نشین شوم را میگرفتی و همان روز اول از خستگی و درد اسپاستیک میبریدی ولی اینبار از همان قبل سفر که گفتهای ببین امام رضاجان یک جای نزدیک حرم راه بده قصد نداری ژست قهرمانانه بگیری و با پذیرش ضعفت میخواهی از لطف و کرم بینهایت خود امام بهرهمند شوی و شک نداری که این دفعه بیشتر بهت خوش میگذرد.
تصور کنید که معلولیت دارید. زیارت امام رئوف آمدهاید. دوست عزیزتان که چند سالی است در شهر امام رئوف مجاور است، و حالا به دیدنتان آمده، از زیارت مخصوص با صندلی چرخدار ویژهی افراد سالمند و ناتوان خبر میدهد. میگوید: ((هر روز صبحها و عصرها دو ساعت توی صحن گوهرشاد کفشداری ۱۲ با ویلچر زیارت میبرند.))
فردایش صبح حدود ۹_۱۰ خودت را حرم میرسانی. یک گشت سیار اهل دل با صندلی چرخدارش اول تو را به چایخانه حضرت که خودش آن را خیمهی حضرت زینب مینامد، میرساند، بعدش به خواهش مادرت شما را به پنجره فولاد صحن گوهرشاد میرساند. از جلوی کفشداری ۱۲ هم میگذرد. اما میگویند زیارت ویژه عصر برپاست.
عصر حال دوباره زیارت رفتن نداری. پاهایت هم ادم دارد. پس بی خیال زیارت ویژه میشوی و به فردا صبح موکول میکنی.
صبح هم دیر از خواب پا میشوی. روز برگشت هم هست و همت دوبار حرم رفتن را نداری. پس کلا بی خیال زیارت ویژه میشوی. ظهر برای زیارت وداع میروی. زیارت مختصر و حدیث کسا برای شفای دوستان بیمارت میخوانی. بعدش هم با مادرت خودت را به رواق امام، نزد خانوادهی برادرت میرسانی. برادرت کوثر خانم و آقا محمد حسن را به زیارت میبرد. برمیگردد و خبر میدهد: ((الان زیارت با ویلچر هم بود.))
با مادر خودت را به صحن گوهرشاد و جلوی کفشداری ۱۲ میرسانی. میگویند خودتان باید ویلچر داشته باشید. مادر همیشه فداکار خودش را به صحن پیامبر اعظمص میرساند. اما ویلچری پیدا نمیکند. میخواهی ناامید شوی که یک آقای خادم با ویلچر پیدایش میشود. آقای خادم جلوی کفشداری میگوید منتظر باش تا این همکارمان بیاید.
همکارش میآید و تو سوار بر ویلچر از راه مخصوص به ضریح میرسی و اشک میریزی و زمزمه میکنی:
((السلام ای که تو شمس الشّموسی
السلام ای که انیس النّفوسی
من جفا کردم و تو وفا کردی
من خطا کردم و تو عطا کردی
افتادم از پا یا حیّ یا هو
دستم بگیر ای ضامن آهو.))
پ ن: این نوشته برای تیرماه 1401 بود. امسال مرداد ماه هم با همراهی خانواده و از طرف نهاد نمایندگی و ضیافت اندیشه راهی هستیم. امروز 17 مردادماه 1402 به وقت 20:40 دقیقه بلیط قطار داریم. محل اسکان هتل دیپلمات مشخص شده.
مطلب مرتبط:
زیارت قبول. التماس دعا
سلام ممنون روزی خودتون