کتاب چیرگی را می خوانم. در” فصل دوم؛ به واقعیت تن دهید: شاگردی ایدئال” بعد از مطالعه‌ی “یادگیری را با ارزش‌تر از پول بدانید”، “مدام گستره‌ی افق ذهنی‌تان را وسیع‌تر کنید”، “خودتان را از هر نوع پیش‌داوری کاملا خالی کنید”، “به فرایند اعتماد داشته باشید”، “سختی و فشار مسیر را تحمل کنید”، “خودتان را در شکست‌ها بسازید” به زیر فصل هفتم “چرایی و چگونگی را با هم ببینید” رسیدم.

در این فصل آمده است: ((ما آدم‌ها در دو نوع دنیا زندگی می‌کنیم. یکی دنیای ظواهر بیرونی که شامل تمام چیزهایی است که به عینه می‌بینیم و جلوی چشم هستند، و دیگری دنیایی که از دید ما مخفی است؛ این‌که آن ظواهر چگونه کار می‌کنند، آناتومی یا استخوان‌بندی آن‎ها چگونه است و درون آن‌ها چه اجزایی در کنار هم قرار گرفته‌اند و یک کل منسجم را ساخته‌اند. دنیای دوم به سادگی و به سرعت توجه ما را جلب نمی‌کند. خیلی سریع متوجه آن نمی‌شویم و درکش نمی‌کنیم. محتویات درون آن چیزی نیست که با چشم قابل رؤیت باشد، بلکه فقط برای یک ذهن تربیت شده و واقعیت مدار قابل مشاهده است. حقیقت این است که توجه به این ((چگونگی)) چیزها بسیار با اهمیت است؛ به محض اینکه این ((چگونگی)) را درک می‌کنیم، به روشن بینی می رسیم- چون درون آن اسرار ارزشمندی درباره‌ی زندگی است، اینکه هر چیزی چگونه حرکت می‌کند و تغییر می‌یابد. ما این تفکیک بین «چه چیزی» و «چگونه » what and how  را تقریباً درباره‌ی هر چه در اطرافمان است، انجام می‌دهیم. ))

سانتیاگو کالاتراوا (معمار برجسته، مهندس سازه و مجسمه‌ساز اسپانیایی) در این بخش به عنوان نمونه‌ی کسانی معرفی شده است که تفکیک ((چگونه)) و ((چه چیز)) را در معماری کنار گذاشت و موفق شد بینش و شناخت عمیق‌تر و کامل تری نسبت به زمینه‌ی تخصصی‌اش به دست بیاورد. ((با این طرز فکر او به واقعیت، دسترسیِ بیشتری پیدا کرد و همین زمینه سازِ درک فوق العاده‌ء او از ساخت سازه‌ها و ساختمان‌ها شد. به این ترتیب موفق به خلق آثاری بی نهایت مسحور کننده شد، توانست مرزهای مرسوم معماری را جا به جا کند و درکی که در باره‌ی این حوزه وجود داشت را وسعت ببخشد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *