پنجاه و هشتم. تغییر چشم اندازِ ذهنی و هیجانی راهی دیگر برای فعالسازی خلاقیت.

 

وقتی جسمی object را مشاهده می‌کنیم، چشم تنها بخشی از آن یا صرفا تصویر کلی و بدون جزئیات را به مغز می‌فرستد. این‎گونه است که ما می‌توانیم سنجش سریع و نسبتا دقیقی از محیط اطراف و هر چه در آن است داشته باشیم. فرایندهای فکریthough process ما هم مانند چشممان روی همه‎ی جزئیات دقیق نمی‌شود، بلکه به الگوها (به گمانم همان طرح‌واره‌ها در نظریه‌ی شناختی منظور باشد)توجه می‌کند. چیزی شبیه تندنویسی خبرنگارها موقع مصاحبه.

موقع برخورد با رویدادهای جدید هم آن را در یک الگو و تصویر کلی قرار می‌دهیم. در غیر این صورت فکر کردن به یک موضوع کوچک ما را خسته و ناتوان می‌کرد.

ایراد در اینجاست که ما این تندنویسی ذهنی را تقریبا روی همه‎چیز پیاده می‎کنیم. متوجه هم نیستیم که ذهن و افکار ما غرق در عادات قبلی و دسته‎بندی‎های فوری است.

افراد خلاق از این دسته‎بندی‎ها و تندنویسی‎ها دوری می‎کنند. آنها از زوایای مختلف به یک پدیده نگاه می‌کنند، از این رو چیزهایی را می‌بینند که از دید ما پنهان است. مانند توجه و مطالعه‎ی هشت ساله‎ی داروین به یک نوع از سخت پوستان به نام کشتی چسب‌ها یا توجه ماری کوری به پدیده‌ی غیر متداولِ ساطع پرتو توسط فلزات کمیاب مانند اورانیوم.

باید بدانیم که می‌شود ذهن را تمرین داد و به او آموخت که در تله‎ی نگاه قالبی نیفتد.

تله‌های قالبی که ما اغلب گرفتارشان می‌شویم عبارتند از :

*دنبال دلیل واحد ویا توضیحی ساده هستیم به عبارتی مایلیم صرفاً برای مشکلاتمان «اسم» انتخاب کنیم و خیلی به چگونگی پیدایش آن مشکلات کاری نداریم.

**در تعمیم دادن شتاب داریم و به جزئیات بی توجه هستیم.

***پارادایم‌ها (الگوهای غالب) را چشم بسته قبول می‌کنیم و به استثناها بی‎اعتنا هستیم.

**** روی چیزی که وجود دارد کلید می‌کنیم و از آنچه که نیست غافلیم. مثال شرلوک هلمز در یکی از داستانهایش از نبود پارس سگ به این نکته پی برد که قاتل آشنا بوده که سگ پارس نکرده.

پس یادمان باشد که تا می‌توانیم امکانات و راه حل بیشتری را نسبت به حالت عادی تجسم کنیم و تا حد ممکن در این فرایند ذهنمان را آزاد و بی پروا بگذاریم.

همچنین توجه داشته باشیم که نه تنها باید چشم انداز ذهنی‌مان تغییر کند، بلکه باید چشم‌انداز هیجانی و عاطفی‌ِ خودمان را کنترل کنیم و در صورت لزوم آن را اصلاح نمائیم. سعی کنیم با نگرشِ «آن روی سکه را ببین!» بیشتر به پیامدهای حاصله توجه کنیم. مثلا سختی‌های مسیر خلاقیت را به دیده‌ی اتفاقی مثبت و سازنده که ما را قوی می‌کند ببینیم و ایمان داشته باشیم «چیزی که تو را نکشد قوی ترت میکند1

1 نیچه

مطالب مرتبط

پنجاه نکته‌ی اول از کتاب چیرگی

جاری بودن و حرکت آونگی بین خیالبافی‌ و واقعیت

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *