قبل از ملی شدن اینترنت (خاک بر سرت اسرائیل که مجلس را در ملی کردن اینترنت به آرزویش رساندی) دوستی در وضعیت واتساب خود حکایتی را قرار داده بود. اینجا تایپ میکنم که به یادگار بماند.
«چنگیز خان در نخستین یورش به ایران، نتوانست بخارا را فتح کند. این ناکامی برایش سنگین بود؛ روزها به راهی برای تسخیر این شهر اندیشید، تا سرانجام نقشهای نو در انداخت.
در نامهای به مردم بخارا نوشت:«آنکه با ما پیمان ببندد، در امان خواهد بود.»
مردم دو دسته شدند:
آنانکه ایستادگی کردند
و آنانکه به خیال حفظ جان، به لشکر دشمن پیوستند.
مدتی بعد، چنگیز بار دیگر نوشت: «با همشهریانی که مقاومت میکنند بجنگید؛ هر آنچه از آنان غنیمت گرفتید از آنِ خودتان، و به زودی حکومت شهر را نیز به شما خواهیم سپرد.»
نبرد آغاز شد. خیانتپیشگان، مدافعان شهر را شکست دادند و دروازهها را به روی مغول گشودند. اما…
لشکر مغول که وارد شد، چنگیز فرمان داد: «سر همهی آنها که با ما صلح کرده بودند، از تن جدا شود.»
یارانش پرسیدند: «مگر با آنان پیمان نبسته بودیم؟»
چنگیز پاسخ داد: «اگر به ما وفادارند، چرا به خون خویشانشان خیانت کردند؟ کسی که به برادرش وفا نمیکند، چگونه به بیگانه وفادار میماند؟»
بدون دیدگاه