نامه‌ای به ده سال آینده

نامه‌ای به ده سال آینده و توجه به گذرا بودن وقایع


نامه‌ای به ده سال آینده‌ی خودم

22/4/1402  ساعت 22:15 دقیقه

من جان سلام. الان که تو این نامه را می‌خوانی ساعت 22:15 دقیقه‌ی 22 تیرماه 14012 باید باشد. در چه وضعیتی هستی؟ دکترا توانستی بخوانی؟ آن سال که امسال باشد همه‌اش داشتم حرفش را می‌زدم اما کو خواندن.

بازنشست چی؟ بازنشست شدی؟ اگر همان سال تلاشت جواب داده باشد باید 8 سالی از بازنشستگی‌ات گذشته باشد. مادرچه؟ مادر حالش خوب است؟ اگر من بعد از ده سال دارد این نامه را می‌خواند باید مادر باشد و حالش هم خوب باشد، مگر می‌شود بی مادر در این دنیا دوام آورد؟ تنهای تنها.

امشب با مادر رفتیم پیش دکتر حسنی متخصص طب سنتی. هر دویمان معده درد داشتیم. مادر چند سال است دقیقاً از کرونا به خاطر استرسی که می‌کشید معده درد دارد. یعنی معده دردی که از جوانی داشت بدتر شد. زخم شد. زخمی عمیق با اسفنکتری که دیگر بسته نمی‌شود و سوزش سر دل اذیتش می‌کند.

این روزها استرس داریم. خانه‌یمان را فروختیم و یک خانه‌ی جدید خریدیم. سه طبقه، هر طبقه مال یکی‌مان. البته واحد مادر دست صاحب‌خانه است. یعنی صاحب‌خانه‌ی قبلی مستأجرش است. برای جور شدن پول تفات خانه و پول رنگ، کابینت و یخچال که بیشترش را از مادر گرفتم کمی تا قسمتی استرس کشیدیم و معده دردمان بدتر شده. ولی راستش همین که مادر هست عالی است.

ماشینم باطری خالی کرد و جلوی داروخانه‌ی سینا خاموش کرد. صادق از وسط مهمانی خانواده‌ی خانمش آمد و تا خانه ما را رساند. خدا صادق را برایمان حفظ کند، خوب با ما تا می‌کند.

پی‌نوشت: این نامه را در دوره‌ی نامه‌نگاری گروه محتوا کار با تدریس رضا منصوری روی کاغذ نوشتم. حالا که مهدیس خانم چالش نامه‌نگاری به منِ ده سالِ آینده گذاشته یادش افتادم و تایپش کردم. ولی خیلی جالب است همین چند ماه هم تغییراتی اتفاق افتاده است:

من درس خواندم و دکترای مشاوره‌ی توانبخشی  قبول شدم گرچه نمی‌دانم موفق به اخذ موافقت و خواندنش می‌شوم یا نه؟

برای بازنشستگی اصلآً درخواست ندادم. فکر می‌کنم تا زنده‌ام می‌توانم کار کنم پس چرا بازنشستگی؟

داروهای دکتر حسنی حال من را خوب کرد، اما از پس درد معده‌ی مادرم بر نیامد. مادرم دوباره پیش دکتر خودش رفت همان که پول نقدی می‌گرفت و چون خواهرم اعتراض کرده بود منشی‌اش وقت بعدی مادر را کنسل کرده بود. اما خدایی داروهایش حال مادر را خوب خوب کرده است.

تغییرات این چند ماه نشان می‌دهد اتفاقات آن‌طور که ما پیش‌بینی می‌کنیم  پیش نمی‌آید پس غصه چرا؟ البته که من تلاشم را می‌کنم و جلو می‌روم  ولی نتیجه را به خدا می‌سپارم.

2 دیدگاه

  • سلام خانم قهرمانی نازنین
    واژه‌ی« آینده» تپش قلب مرا برای آمدن یک نفر بیشتر می‌کند. واژه‌ی آینده حتی در ساعت بعد هم برایم معنا پیدا می‌کند، شیارهای قلبم را برای «انتظار» می‌فشارد.
    همیشه آرزو می‌کنم حداقل در طی ده سال آینده حتی شده یک بار لیاقت دیدارشان را داشته باشم. برای من آینده در ثانیه‌های انتظار قطب عالم حضرت مهدی معنا می‌شود.
    نگاهم به آینده را دوست داشتم با شما هم به اشتراک بگذارم. تنتان سلامت، سایه مادرتان مستدام

    • سلام خانم صدف پورمنصف عزیزم

      وای چه جمله جالب و قشنگی : برای من آینده در ثانیه‌های انتظار قطب عالم حضرت مهدی معنا می‌شود.

      دعای من برای‌تان: ان‌شاالله خیلی خیلی زودتر از ده سال چشمتان به جمال آقا روشن شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *