اعتماد کوچولو
اعتماد کوچولو ته صندوقچه جا مانده بود. صاحبش خیلی مشغله داشت. غرق کار بود و به کسی توجهی نشان نمیداد. هر چه بیشتر صاحبش غرق کار میشد و از افراد فاصله میگرفت، اعتماد کوچولو ته چاه تابآوری کوچکتر و کوچکتر میشد.
یک روز اعتماد کوچولو صدای در شنید. دوست قدیمیاش بود. صاحب اعتماد کوچولو از دیدن دوستش خوشحال شد. یک ساعتی نشستند و با هم صحبت کردند. اعتماد کوچولو بزرگتر شد و کمی چاه تابآوری را پر کرد.
شب صاحبش در یادداشتش نوشت: 《امروز حالم خوب بود. فردا به مجید زنگ میزنمو و حالش رو میپرسم. میدونم خوشحال میشه. من هم خوشحالتر.》
پ.ن۱: ارتباط حقیقی یکی از ارکان اصلی ارتباط است. ارتباطهای کوچک حقیقی را جدی بگیریم.
پ.ن۲: در وبینار اهل نوشتن آقای ماهان ابوترابی از داستانک صحبت کرد. قرار شد از واژههای ذهنی داستان بسازیم.
پ.ن۳: در دورهی پروش مترجمی مدرسهی آنلاین ترجمه دارم کتابی در مورد تابآوری ترجمه میکنم.
شرکت کنید حتما
https://shemiranat.farhang.gov.ir/fa/farakhans/naghshekhial
سلام و بسیار ممنون چشم