مطالعه‌ی تطبیقی بخشی از مفاهیم مدیریت در داستان خانه‌ای با اتاق زیر شیروانی چخوف و نظریه‌ی مدیریت ایرانی دکتر احمدی‌نژاد.

 

برای یادگیری داستان‌نویسی به پیشنهاد آقای شاهین کلانتری استاد نویسندگی‌ام کتاب درباره‌ی عشق و یازده داستان دیگر آنتون پاولوویچ چخوف را می‌خوانم و رونویسی می‌کنم. بند سوم داستان خانه‌ای با اتاق زیر شیروانی جور خاصی توجهم را جلب می‌کند. در واقع مرا به تفکر وادار می‌کند.

این بند گفتگوهای قهرمان داستان که نقاش است با دختر جوان که فعال اجتماعی و به فکر تاسیس مدرسه و بیمارستان و برنده شدن در انتخابات زمستووست می‌باشد.

بندهایی از صحبت‌های قهرمان داستان را با هم بخوانیم:

«به عقیده‌ی من در مالازیوموف اصلاً به درمانگاه نیازی نیست.»

«به عقیده‌ی من، در شرایط فعلی، درمانگاه، مدرسه، کتابخانه و داروخانه تنها به بردگی مردم کمک می‌کند. مردم اسیر زنجیرهای گرانی هستند و شما این زنجیرها را پاره نمی‌کنید، تنها حلقه‌های جدیدی به آن اضافه می‌کنید- این هم عقیده‌ی من!»

« این که آنّا در موقع زایمان مرد مهم نیست، مهم آن است که پشت این آنّاها، ماوراها، پلاگه‌یاها از صبح زود تا تاریکی شب زیر فشار کار خم شده، از کار کمر شکن رنج می‌کشند. در سراسر زندگی از ترس گرسنگی وبیماری کودکانشان به خود می‌لرزند، از مرگ و بیماری در هراسند، یکسره در حال معالجه‌اند، زود پژمرده می‌شوند و غرق در کثافت و گند زود پیر می‎شوند و می‌میرند؛ و فرزندانشان بزرگ می‌شوند و باز همان داستان تکرار می‌شود.»

«ترسناک‌ترین جنبه‌ی زندگی‌شان این است که فرصت ندارند به معنویات فکر کنند، هیچ وقت به خاطر نمی‌آورند که هستند و چه هستند؛ گرسنگی، سرما، ترسِ حیوانی و کار زیاد چون توده‎‌های بهمن راه آنها را به سوی فعالیت‌های معنوی سد کرده است، یعنی درست همان فعالیتی که انسان را از حیوان متمایز می‌کند و به حقیقت یگانه‌ای شکل می‌دهد که به زندگی ارزش می‌بخشد.»

«با سواد شدن دهقانان، اندرزنامه‌های احساساتی، مطالب فکاهی و درمانگاه‌ها نمی‌توانند، نه جهالت و نه درصد مرگ و میر را کم کنند، همان طور که روشنایی پنجره شما نمی‌تواند این باغ عظیم را روشن کند….»

«لازم است آدم‌ها را از کار بدنی سخت نجات داد، از بردگی رهاندشان و به آنها اجازه‌ی نفس کشیدن داد تا همه‌ی زندگی‌شان را کنار اجاق، طشت رختشویی و در مزرعه نگذرانند.»

«بخشی از کارشان را به عهده بگیرید. اگر ما ساکنان شهر و روستا، بدون استثنا، موافقت کنیم که در کار سهیم بشویم، کاری که بشریت صرف برآوردن نیازهای مادی می‌کند، شاید سهم هر یک از ما بیش از دو تا سه ساعت کار در روز نباشد. تصور کنید که همه‌ی ما، ثروتمند و فقیر، فقط سه ساعت در روز کار بدنی بکنیم و بقیه‌ی ساعات را آزاد باشیم. تصور کنید، برای آن که کمتر متکی به قدرت بدنی و کار باشیم، ماشین‌هایی اختراع کنیم که جانشین کار بدنی بشوند و ضرورت آن را به حداقل برسانند. آن وقت وضع فرزندان خود را از این نظر که دیگر از سرما و گرسنگی نترسد تحکیم کرده‌ایم، و خود ما چون آنّا، ماورا و پلاگه‌یای امروزی دیگر نگران سلامتی آنها نخواهیم بود. تصور کنید که تحت درمان نباشیم و داروخانه‌ها و کارخانه‌های سیگار و مشروب‌سازی نداشته باشیم، آن وقت می‌بینید که در آخر چند ساعت وقت آزاد باقی می‌ماند! همه با هم این فراغت را صرف علوم و هنرها بکنیم، و مثل مواقعی که موژیک‌ها با هم راهی را مرمت می‌کنند، همه با هم حقیقت و معنای زندگی را بجوییم، و من مطمئنم که خیلی زود به حقیقت می‌رسیم و انسان از این عذاب مداوم و ترس سمتکار، و حتی از خود مرگ، رها می‌شود.»

«من آنچه را که درمان می‌کند علم نمی‌دانم. دانش و هنر واقعی مشتاق واقعیات گذرا و یا اهداف مشخص نیستند، آنها در جستجوی جاودانگی و مسائل کلی هستند، در جستجوی حقیقت و معنای زندگی هستند، خدا و روح را می‌جویند، وقتی دانش و هنر را به احتیاج‌ها و نیازهای رزومره، به داروخانه و کتابخانه، محدود کنید فقط زندگی را پیچیده می‌کنند، راه آن را می‌بندند. ما پزشک، داروساز و وکیل زیاد داریم، باسوادها خیلی زیاد شده‌اند! اما زیست شناس، ریاضی‌دان، فیلسوف و شاعر نداریم. همه‌ی مغزها، همه‌ی توان‌های روحی به خاطر ارضای نیازهای موقت و گذرا به هدر می‌رود… از تمام وجود دانشمندها، نویسنده‌ها و شاعرها کار سرزیر می‌کند، به یمن وجود آنها رفاه، زندگی و نیازهای مادی هر روز بیشتر می‌شود، و در این شرایط تا حقیقت فاصله‎ای زیاد هست و انسان همچنان حریص‌ترین و کثیف‎ترین حیوانات باقی مانده است. »


در نظریه‌ی  مدیریت ایرانی هم می‌خوانیم:

« اولاً سکونت چیست؟ گاهی نگاه ما نگاه سرمایه داري است، که براساس آن، سکونتگاه یعنی خوابگاه. در این نگاه، همۀ انسان ها باید کارگران اقتصادي سرمایه‌داران باشند، صبح تا شب بروند کار کنند، شب بیایند بخوابند و دوباره صبح به سر کار بروند. در این نگاه، محل اصلی زندگی مردم، کارخانه یا محل تولید و خدمات است. نگاه ما اینگونه نیست. ازنظر ما، مسکن محل آرامش، تجدید قوا، پرورش انسان ها و محل فرهنگ است، درحالیکه شهر محل تعامل انسانی، فرهنگسازي و رشد و تکامل انسانهاست. انسان‌ها ربات نیستند که به مقداري که می‌خواهند به آن ها انرژي بدهیم تا چیزي را براي ما تولید کنند. آنها باید زمان کافی براي پرداختن به خودشان را داشته باشند. آن ها باید فرصت داشته باشند که به خودشان، به رشد و کمال خودشان، به هویت خودشان، به انسانیت خودشان، به لذت بردن از زنده بودن و انسانیت خودشان بیندیشند. بخش مهمی از لذت در خانواده و در محل زیست انسان، یعنی مسکن، ایجاد میشود. ارتباط پیوسته‌اي بین اینها برقرار است. امروزه بیشتر خانه‌ها به خوابگاه تبدیل شده‌اند.»

« به سبب اینکه فضاي کافی وجود ندارد، استمرار نسل دچار مشکل شده‌است. بچه‌ها سرخورده شده‌اند. فضاي کافی براي بازي و تحرك بچه در خانه وجود ندارد. به بچه‌اي که تا بیست سالگی باید تحرك جسمی زیادي داشته باشد میگویند به باشگاه برود، درحالیکه در این زمینه هم سرمایه‌گذاري نکرده‌اند و هزینۀ آن زیاد است و صدها مسئله به دنبال آن درست میشود. یعنی اگر بخواهیم کاري بکنیم و خدمتی ارائه بدهیم، چون مسیر و فهم ما دچار اشکال است، صد مشکل جدید درست میشود. باید نگاهمان را به انسان عوض کنیم. انسان ربات نیست. او به تعامل نیاز دارد، به تکمیل و تکامل متقابل نیاز دارد و این تغییر در محیط اجتماعی، در محیط زندگی، در مسکن، در شهر، در مدرسه، در مزرعه، اتفاق می‌افتد. اینها را باید باهم ببینیم.»

« ما به دنبال مدیریت انسانی هستیم. نگاه ما باید نگاه انسانی باشد. ما باید زمین را در اختیار مردم بگذاریم. عده‌اي مخالف‌اند. در حالی که باید بگذارند مردم با هزینۀ کمتر زمین بسازند. با رفاه بیشتر، زندگی متعالی‌تر، و ارتباطات اجتماعی بهتر، به طور طبیعی جمعیت رشد خواهد کرد. در شرایط کنونی، کسی به بچه دار شدن فکر نمی‌کند. با این همه محدودیت، بچه در کجا بازي کند؟ هرکس باید ویلاي 150 -200 متري داشته باشد تا بچه براي خودش اتاقی داشته باشد، دیگري اتاق کار داشته باشد. در آپارتمان خلاقیت چه معنی دارد؟ راه خلاقیت را بسته‌ایم. در آپارتمان نمی‌شود هیچ تغییري ایجاد کرد. اما اگرزمین داشته باشی، میتوانی در تولید انرژي، فضاي سبز، تولید محصولات، رنگ آمیزي، نما، معماري و در همه چیز، خلاقیت داشته باشی. به معماري آپارتمان نمی توانی دست بزنی، چون ثابت است. اما اگر زمین در اختیار خودت باشد، به میل خودت آن را تغییر میدهی. معماري ایرانی ـ اسلامی، هنر ایرانی ـ اسلامی، در جایی فرصت بروز مییابد که دست آدمی باز باشد و بتواند طراحی کند. وقتی محیط بسته‌ است، انسان نمی‌تواند طراحی کند. آب و زمین و مصالح و منابع به قدر کافی وجود دارد. ما نیروي انسانی زیادي داریم که می‌توانند در ساخت و ساز مشارکت کنند. فناوريهاي جدیدي ایجاد شده‌اند و مهندسان ما با آنها آشنا هستند. فعالان بخش مسکن ما هم در این زمینه آگاهی دارند.»

« بگذاریم مردم خلاقیت داشته باشند و رشد کنند. مردم را بسته ایم و به محیطهاي محدودي آورده ایم و مجبور میکنیم در یک جا کار و زندگی کنند. بعد تبعات سنگینی در اقتصاد و روحیات مردم ایجاد میشود. اصلاً مفهومی به اسم «مدیریت اقتصاد» در این نوع مدیریت کردن کشور ما از بین رفته است. آن مدل بانکداري مان، آن مدل پولمان، این مدل عوارض گمرکی و بودجه نویسی مان. اصلاً هیچکس خلاقیت ندارد. کافیست کسی وامی بگیرد و وارد بازار شود. او بارش را میبندد، درحالیکه الآن در دنیا از فرصتها و ظرفیتها میلی‌متري استفاده می‌کنند، از زمان میلی‌متري استفاده می‌کنند. خدا این‌همه ثروت به ما داده است، در حالیکه مردم اینقدر گرفتارند.»

« انسان و جامعه تا ابد نیازمند رشد علمی هستند. هیچ دانشی نباید محدود شود و از عرصۀ پژوهش و ارتقا کنار برود. من معتقدم بهترین جامعه، جامعه‌اي است که از انسان هاي عالِم تشکیل شده باشد. فرقی نمی کند چه شغلی داشته باشند. این ربطی به شغل ندارد. حداقل بخش مهمی از آن به شغل ربطی ندارد. یک نفر ممکن است کفاشی کند، اما فلسفه و ریاضیات بداند، منطق و فیزیک وشیمی بداند، روانشناسی و حسابداري و علم مدیریت بداند. چه اشکالی دارد؟ دانش سطح فهم و دریافت انسان از عالَم را بالا میبرد و افق نگاه انسان را گسترده تر میکند و فضایی براي رشد انسانیتِ انسان و شکوفایی او باز میکند.»

« دربین علوم گوناگون، تعدادي از علوم که عمدتاً علوم پایه هستند، وقتی حرکت می‌کنند، بقیۀ رشته‌ها را به دنبال خود به جلو می‌برند. به همین دلیل، به این علوم، «لوکوموتیو دانش» می گوییم. براي مثال، می‌توان نانوتکنولوژي، بیوتکنولوژي، دانش هوافضا و هسته‌اي را برشمرد. این علوم پیشتازند. به بیان دیگر، فضا را در پشت سر خود براي رشته‌هاي دیگر باز می‌کنند. درواقع، این رشته‌ها خلاصه، چکیده، جمع‌آوري شده و هم افزاشده‌ی بقیۀ دانشها هستند. وقتی به این دانشها و علوم هم سطح آنها نگاه می‌کنیم، همۀ رشته‌ها را می‌بینیم. همۀ رشته‌ها خودشان را در آن ها پیدا می‌کنند.»


آیا شما شباهتی بین گفته‌های شخصیت داستان چخوف و گفته‌های دکتر احمدی‌نژاد در رویکرد مدیریت ایرانی می‌بینید؟

به نظر من که در هر دو تاکید روی دو موضوع حداقل دیده می‌شود:

  • انسان تمام عمر خود را مجبور نباشد برای رفع نیازهای مادی‌اش صرف کند و کار کند. وقتی هم برای پرداختن به امورات سطح بالا که رشد او را در پی دارد داشته باشد.
  • یک‌سری علوم نسبت به علوم دیگر نقش پایه دارند که می‌توان اسم دانش را روی آن‌ها نهاد. بقیه بیشتر حالت سواد هستند.

 

برایم این‌که این مفاهیم در دل داستان بیان شده جالب بود و به علاقه‌ی من برای خواندن دوباره‌ی این کتاب افزود.

در انتها مختصری هم در باره‌ی رویکرد مدیریت ایرانی توضیح می‌دهم.

رویکرد مدیریت ایرانی یا نظریه‌ی مدیریت مردمی انقلابی سلسله سخنرانی‌های دکتر محمود احمدی ‌نژاد در حوزه‌های مدیریت است که شامل  مقدمه، مورد کاوی‌های آسیب شناسانه (ساختار مدیریتی از منظر مدیریت کلان، اقتصاد از منظر مدیریت کلان، هویت، فرهنگ و توسعه‌ی دانش از منظر مدیریت کلان و سیاست از منظر مدیریت کلان) و مبانی نگرشی نظریه مدیریت ایرانی (چیستی مبانی نظریه مدیریت ایرانی، توحید و انسان، فلسفه تاریخ: جامعه و فرایند ظهور، نقش شیطان، آزادی، عدالت و فلسفه تشکیل حکومت‌ها) می‌باشد. این سخنرانی‌ها در لینک‌های زیر در دسترس همگان قرار دارد.

 

۱- سیری در اندیشه، نظریه و مبانی مدیریت مردمی یا انسان محور + فیلم

 

۲- مقدمه؛ چگونگی طرح موضوع مدیریت انسان محور + فیلم

 

۳- آسیب شناسی ثبات مدیران/ بخش اول + فیلم

 

۴- آسیب شناسی ثبات مدیران/ بخش دوم + فیلم

 

۵- منابع طبیعی/ بخش اول + فیلم

 

۶- منابع طبیعی/ بخش دوم + فیلم

 

۷- پول و بانک + فیلم

 

۸- زمین و مسکن/ بخش اول + فیلم

 

۹- زمین و مسکن/ بخش دوم + فیلم

 

۱۰- ساختار تصمیم گیری/ بخش اول + فیلم

 

۱۱- ساختار تصمیم گیری/ بخش دوم + فیلم

 

۱۲- تاثیر نظام تصمیم گیری بر هویت + فیلم

 

۱۳- تاثیر دولت بر فرهنگ + فیلم

 

۱۴- ساختار بودجه + فیلم

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *