حتمنی در کار نیستزینب قهرمانی20 مرداد 1401کسی در را می زند. با بفرماییدی به داخل اتاق دعوتش می کنم. همکارمان است، مثل همیشه ارام صحبت می کند و می گوید:- خانم ... ادامه مطلب
سلمه خانم و عاشقانه هایشزینب قهرمانی13 مرداد 1401سلمه خانم توی حیاط خانه پدربزرگش داشت با عمه ها و عموهای تنی و ناتنی اش بازی می کرد، دوازده سالش بیشتر نبود، پدرش سالها ... ادامه مطلب