تصویر وبلاگ زینب قهرمانی

دومین موقعیتی که خودم گرفتارش شدم این طور رقم خورد که برای تنظیم باد چرخهای پراید ویژه معلولینم رفتم جلوی یک آپاراتی. مغازه باز بود ولی کسی بیرون نبود. تنبلی ام آمد از ماشین بیایم پایین و عصا به دست بروم سراغ صاحب مغازه محترم. پس دستم را روی بوق گذاشتم و دو تا بوق نقلی زدم ….
آقای صاحب مغازه آمد، از شیشه پایین کشیده ماشین گفتم ببخشید برای تنظیم باد چرخهای ماشین مزاحمتان شدم. با خشم نگاهی انداخت و گفت بجای بوق زدن بهتر بود به خودتان زحمت می دادید و می آمدید جلوی در….
من که در موقعیتی گیر کرده بودم که الهی هیچ بنده خدایی در آن موقعیت گیر نکند با دیدن آرم ویلچر در گوشه شیشه ماشینم با اشاره به این آرم گفتم آقا بله شما صحیح می فرمایید ولی من معلولیت دارم 
آقای صاحب مغازه با دیدن آرم ، شروع کرد به عذرخواهی که ای وای خانم ببخشید زود قضاوت کردم و معذرت می خواهم و متوجه نشدم و ….
البته باد چرخها که تنظیم شد و راه افتادم، عذاب وجدان به سراغم آمد و سوپرایگوی نازنینم صدایش درآمد و شروع به سرزنشم کرد که ای فرصت طلب تو که می توانستی از ماشین پیاده شوی و با عصا بروی سراغ صاحب مغازه …. چرا از پایت مایه گذاشتی!

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *