نکتۀ شصت و سوم. داشتن ذهنیت مکانیکی راز موفقیت برادران رایت
برای من که در دهۀ شصت ماجرای پرواز برادران رایت را در کتاب فارسی سوم ابتدایی خوانده بودم، خواندن این صفحات کتابِ چیرگی (371-366) لذت خاصی داشت. گرچه داستان پروازشان را فقط به یاد دارم و چیزی از ماجرای اختراع دستگاه چاپ فشاری کوچک برای پدر، یا تعمیر دوچرخهشان به یادم نیست یا اصلا نخوانده بودم که بدانم. یا نمی دانستم که برادران رایت مدرک دیپلم هم نداشتند و به قولی دیپلم ردی بودند.
پس چه طور شد در عرصهی هوانوردی بر افرادی که اکثرا متخصص و درس خوانده بودند پیشی گرفتند و نامشان در این عرصه جاودانه شد؟
برادران رایت ذهنیت مکانیکی داشتند در مقابل تفکر انتزاعی که مهندسان در این عرصه داشتند. هواپیمایی که برادران رایت طراحی کردند، ساختند و در نهایت به پرواز در آوردند، فناوری چندان پیچیده و چشمگیری نداشت. بلکه وابسته به تعداد دفعات آزمایش و تکرار پروازهایی بود که خود انجام میدادند. تأکید آنها روی اجزاء و قسمتها نبود، بلکه آنها به کنترل هواپیما اهمیت میدادند. پول برای آنها مولفۀ مهمی بود، از این رو اهمیتی حیاتی برای آفرینش و ابتکار قائل بودند تا از حداقل امکانات و داشته های موجود، بیشترین استفاده را ببرند.
ذهنیت مکانیکی بردران رایت در مقایسه با تفکر انتزاعیِ تخصص محور یک سطح نازل از تفکر نبود.
ذهنیت مکانیکی یعنی ما که مشغول انجام کاری هستیم، باید خودمان آن را آزمایش کرده و از آن استفاده کنیم. در این صورت احساس تسلط و کنترل بیشتری خواهیم داشت. گویی پروژه با ما سخن میگوید و حرفهایش را میفهمیم. متوجه نواقص و کاستیها میشویم و میدانیم کجاها را باید اصلاح کنیم و کدام قسمتها نیاز به طراحی مجدد دارند. متوجه ارتباط متقابل اجزاء میشویم و دنبال تولیدِ یک کلِ منسجم هستیم. محصولی و خدمتی که با رفعِ تدریجیِ نقصها به آرامی و قدم به قدم به تکامل رسیده است.
مطالب مرتبط:
پنجاه نکتهی اول از کتاب چیرگی
یافتن ایده ای با ثمرهی عالی؛ راهبردی دیگر برای مرحله ی عملگرایی خلاق
بدون دیدگاه