نام کتاب:

خار و میخک Thorn and cloves

تاریخ چاپ نسخه اصلی و نسخۀ ترجمه‌شده:

نسخه‌ی اصلی 2004 و نسخه‌ی ترجمه‌شده: 1403

تعداد صفحات:

411

نویسنده:

یحیی ابراهیم سنوار

مترجم:

اسماء خواجه‌زاده

کیفیت ترجمه:

خوب

داستان من و کتاب:

آن یک قضیه است

کتاب خار و میخک نوشته‌ی یحیی سنوار با ترجمه‌ی اسماء خواجه‎‌زاده را در ایران صدا با صدای حسن همایی شنیدم. یحیی نگارش این کتاب را در دسامبر 2004 در زندان بئرالسبع در سی فصل تمام کرده است. احمد راوی ماجرای زندگی خود و خانواده و دوستانش است. وسط کتاب فکر می‌کردم این کتاب خود زندگی یحیی است. برای همین در اینترنت جستجو می‌کردم ببینم احمد اسم دیگر یحیی هست یا نه. که نبود. اما در کتاب هم ازیحیی نام برده شد و احمد در شهادتش نوشت:

««یحیی عیاش» ملقب به «مهندس»، در جان و دل شکنجه‌دیدگان فلسطینی و عاشقان جهان عربی و اسلامی نشسته و حس غرور و کرامتی که مدت‌ها از جا تکان نخورده بود را به حرکت درآورده بود. او توانست پایگاه‌های جهل و حماقت را درعمق خانه‌شان نابود کند، ترس و وحشت در دل‌ها بیندازد و در درگیری با اشغال‌گران ستمگر معادله‌ی جدیدی را ثبت کند.»

جملاتی که درباره‌ی تک تک شهدای فلسطینی صادق است حتی اگر ما آنی نباشیم که بیدار می‌شویم.

آخر کتاب هم با خوانش ترجمه‌ی آهنگ و نماهنگ تلک‌ قضیه تمام شد که خودش خلاصه‌ای ازداستان کتاب بود.

تِلکَ قضیه/ خواننده: امیرعید/ شاعر: مصطفی ابراهیم

 

روز گذشته در اسرائیل دو لاک‌پشت دریایی که در جریان یک حدثه ماهیگیری مجروح شده بودند بعد از درمان در دریا رها شدند.

ما در حال محاصره‌ی کامل شهر غزه هستیم.

ما در حال جنگ با حیوانات انسان‌نما هستیم.

 

لاک‌پشت‌های دریایی را نجات می‌دهد!

حیوانات انسان‌نما را می‌کشد!

آن یک قضیه است! و آن هم یک قضیه است!

 

چگونه می‌شود فرشته‌ای سفید باشی!

وقتی وجدانت یکی به میخ می‌زند یکی به نعل!

ازجنبش‌های آزادی حمایت می‌کنی

و جنبش‌های آزادی‌بخش را نابود می‌کنی

عاطفه و مهربانی‌ات برای کشته‌شدگان را

بر اساس نژادشان خرج می‌کنی!

و آن یک قضیه است! و آن هم یک قضیه است!

 

چگونه یک انسان متمدن می‌شوی

و مطابق با قوانین و ضوابط؟!

وقتی که تمام سخنانت دوپهلوست

وحامی محیط زیست می‌شوی

به دربان هم انتقاد می‌کنی!

ولی در کنارت ارتشی مدارس را با خاک یکسان می‌کند!

و وقتی ببینی خون دامنت را گرفته

می‌گویی هر دو طرف قربانی خشونت هستند!

و آن یک قضیه است  و آن هم یک قضیه!

 

چگونه این جهان را باور کنم؟!

وقتی درباره انسان و انسانیت سخن می‌گوید!

وقتی می‌بیند مادری برای کودکش گریه می‌کند؟

چون گرسنه زیر آوار مرده

دنیایی که قاتل و مقتول را برابر می‌بیند

بی‌طرفانه و منصفانه و شرافتمندانه!

و آن یک قضیه است  و آن هم یک قضیه!

 

چگونه می‌توانم با آرامش بخوابم؟!

و در گوش‌هایم پنبه بگذارم؟!

در حالی که خانواده‌ای زیر آوار خانه‌اش مدفون است!

و ممنوع است کسی برود خارجشان کند!

گویی زمینی که آنها را مدفون کرده..

بخشی از این کره خاکی نیست!

و آن یک قضیه است  و آن هم یک قضیه!

 

چگونه می‌توان در زندانی پنهاور زندگی کرد؟!

که زنجیرهایش از آتش و خاکستر هستند!

و از زیر آوارها برخیزی…

گریبان قاتل را بگیری

پاره‌های تنت را جمع کنی و مبارزه کنی …

و به دنیای دروغگو نشان بدهی

که قانون جنگل چگونه اجرا می‌شود

و مسیر آزادی از کدام طرف است؟

و از کجا تانک‌ها به جنگ می‌آیند؟!

مهم نیست که دنیا چه می‌گوید؟!

آزاده بمیر و در ذلت زندگی نکن!

و الهام بخش نسلی پس از نسل دیگر باش و به آنها یاد بده

چگونه برای این «قضیه» زندگی کند و بمیرد

از چه کسی در این دنیا یاری بخواهیم؟!

که این کشتار را محکوم کند؟!

هر طور می‌خواهی محکوم کن چه ارزشی دارد؟

محکومیت آنچه در سلاخ خانه می‌گذرد

محکوم کردن، قدرت باورت را کم نمی‌کند!

و نمی‌تواند صبح را برگرداند

آن یک قضیه است و این یک مبارزه‌ی تمام عیار است..

این یک مبارزه‌ی تمام عیار است

سایت و پروفایل نویسنده در شبکه‌های اجتماعی:

شهید شده

نظر مؤلف یا مترجم:

این رمان، به رغم واقعی بودن تمام اتفاقاتش، داستان شخصی من یا شخص معینی نیست، بلکه هر اتفاق یا تمام اتفاقات آن مربوط به این یا آن فلسطینی است. تخیل دراین اثر فقط در حدی است که این اتفاقات به رمان تبدیل شود. رمانی که حول محور چند شخصیت می‌چرخد تا شکل و شروط یک اثر روایت‌گر را داشته باشد. به غیر اینها، همه چیز واقعی است و من آن را تجربه کرده‌ام و بسیاری را هم ازدهان کسانی که خود و خانواده‌ها و همسایگانشان طی ده‌ها سال در سرزمین عزیز فلسطین تجربه کرده‌اند، شنیده‌ام.

این کتاب را به تمام کسانی تقدیم می‌کنم که قلبشان به سرزمین اسراء و معراج گره خورده است؛ از اقیانوس تا خلیج (فارس) و حتی از اقبانوس تا اقیانوس.

یحیی ابراهیم سنوار

زندان «بئر السبع» / 2004

نسخه پی‌دی‌اف:

نسخه‌ی الکترونیک در طاقچه و کتاب گویای این اثر با کیفیت عالی و خوانش خوب آقای حسن همایی در ایران صدا موجود است.

این کتاب چگونه به خواننده کمک می‌کند:

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فلسطین و قالب رمان پیشنهاد می‌کنم.

کلمات و عبارات کلیدی یا نقشه ذهنی:

ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، رمان، ادبیات فلسطین، ادبیات عرب و پرفروش ترین های چاپ 1403

ستاره:

در طاقچه 4.4 از 295 رأی، در ایران صدا 1.3 کا لایک

ناشر:

کتابستان معرفت

قیمت:

445.500 تومان در سایت کتاب ایران، نسخه‌ی الکترونیک درطاقچه: ۵۷,۵۰۰ تومان

چند جملۀ کوتاه از کتاب:

به خدا یک دقیقه زندگی با عزت و کرامت از هزار سال زندکی مثل قیرِ کف پوتین سربازان رژیم اشغالگر بهتر است.

اهالی اردوگاه هم مثل بقیه مردم‌اند و به‌رغم سختی‌های زندگی دل می‌بندند و عاشق می‌شوند و مثل همه مردم زندگی می‌کنند.

ظاهراً این سرزمین نمی‌خواهد هیچ رقیبی در میان عاشقانش داشته باشد و عشق را فقط برای خودش می‌خواهد.

وقتی برای نماز صبح بلند شدم، در حالی که سعی می‌کرد لبخند بزند، آهسته درِ گوشم گفت: آیا آدم‌هایی مثل ما می‌توانیم زندگی کنیم و این چیزها را ببینیم و عاشق شویم و کسی را دوست داشته باشیم احمد؟ آن موقع بود که تصمیم گرفتم قصه عاشقانه‌ام را تمام کنم؛ اگر بشود به آن گفت قصه عاشقانه! و فهمیدم قصه ما، قصه فلسطینی تلخی است که فقط برای یک عشق جا دارد.

پاره‌ای از کتاب:

«در یکی از خانه‌های محله الشجاعیه، ابونضال و ام‌نضال و نضال و محمد و دو تا از دخترهایشان نشسته بودند. محمد که تقریباً بیست و پنج ساله بود خیلی زیتون می‌خورد طوری که توجه ام‌نضال را جلب کرد و پرسید: چه شده محمد که فقط زیتون می‌خوری؟ چیز دیگری دوست نداری پسرم؟ محمد گفت: نه مادر! همه چیز دوست دارم، اما زیتون را بیشتر دوست دارم. مگر این زیتون از همان درخت زیتونمان نیست که عماد پای آن شهید شد؟ اشک از چشم ام‌نضال چکید و گفت: خدا رحمتش کند، بله پسرم. محمد گفت: برای همین دوستش دارم. احساس می‌کنم روح عماد در این زیتون است، برای همین خیلی دوستش دارم چون عماد را دوست دارم.

معلوم بود که کشتی روند صلح پس از روی کار آمدن نتانیاهو در اسرائیل، به گِل نشسته و دیگر جلو نمی‌رفت. اوضاع سیاسی هر روز بدتر می‌شد و همین باعث شد بسیاری از مخالفان اوسلو اوضاع را دلیل درستی نظراتشان بدانند که می‌گفتند: «این توافق محکوم به شکست است!» چون هرچه که می‌گذشت نتانیاهو توافقنامه‌ها را زیر پا و کنار می‌گذاشت.

این قسمت گفتگو را، وقتی در اتاق مادرم جمع می‌شدیم، حسن بارها تکرار کرده بود. محمود به او جواب می‌داد آن‌ها مسبب این مسأله‌اند و اگر عملیات‌های آن‌ها نبود نتانیاهو به حکومت نمی‌رسید و روند صلح طبق برنامه پیش می‌رفت. اما همه یک‌نظر بودند که روند صلح منجمد شده یا به پایان رسیده است.

عبدالرحیم همراه دو مجاهد دیگر با ماشین در جاده اطراف شهرستان «بیت شیمش» داخل سرزمین‌های اشغالی ۴۸ می‌رفتند. این جاده فقط چند کیلومتر با صوریف فاصله داشت. دوتای آن‌ها کلاًشینکوف‌های پر از گلوله به دست داشتند و منتظر بودند ماشینی از شهرک‌نشین‌ها عبور کند. ماشین‌ها شاهد ماشینی بودند که به کنار جاده برخورد کرد و سرنشین‌هایش کشته شدند. چند روز بعد عبدالرحیم و برادرانش بعد از نماز مغرب در مسجد درباره زندگیشان حرف می‌زدند که عبدالرحیم گفت: برادران! تا الان هزاران نفر از زندانیان فلسطینی از زندان‌های رژیم آزاد شده‌اند، اما حتی یک نفرش هم از زندانیان مخالف اوسلو نبوده است.

جمیل گفت: راست می‌گویی. صدها اسیر که مقامات رژیم می‌گویند خون اسرائیلی‌ها روی دستشان است، آزاد نشده‌اند. عبدالرحیم گفت: باید کاری برای آزادی این زندانیان و رهایی آن‌ها از زندان‌های تاریک اشغالگران انجام دهیم. دیگران گفتند: بله، بله! باید یک کار جدی انجام دهیم.

سه نفر از مجاهدان با ماشین در جاده اطراف اردوگاه نظامی «صرفند» داخل سرزمین‌های اشغالی ۴۸ چرخیدند و تظاهر کردند ارتشی هستند. غروب بود و سربازی از پایگاه به خانه می‌رفت. در ایستگاه منتظر ماشین بود و برای ماشین‌ها دست بلند می‌کرد تا او را ببرند. ماشین مجاهدان جلوی سرباز ایستاد، یکیشان کلتش را درآورد و سه گلوله به او شلیک کرد و او را کشت.»

منبع بخش معرفی کتاب:

چگونه یک کتاب را معرفی کنیم؟ روش مرورنویسی برای کتاب‌ها+چک‌لیست معرفی کتاب

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *