در این یادداشت قصد دارم دربارهی «مراقبت» سخن بگویم. برای من، مراقبت جنبههای مختلفی دارد، اما یکی از مهمترین آنها، بُعد شغلی آن است. چرا که حرفهام پرستاریست.
واژهی پرستاری (Nursing) از ریشهی لاتین nutrire گرفته شده است؛ ریشهای که به معنای «تغذیه کردن»، «پرورش دادن» و «مراقبت» است. این تعریف را احتمالاً از نخستین روزهای ورود به دانشگاه و آشنایی با مفاهیم پایهی پرستاری، از استادانم شنیدم. بعدها که خودم مربی پرستاری شدم و در کلاسهای درس دربارهی چیستی پرستاری صحبت میکردم، همین ریشه و معنا را برای دانشجویانم بازگو میکردم.
در ادامهی مسیر، به ساخت واژهی «پرستار» در زبان فارسی نیز توجه کردم؛ واژهای که از نظر ساخت واژگانی، جالب است. با توجه به بار معنایی پیوسته و پویای آن، در نگاه اول تصور میشود که این واژه از بن مضارع «بپرست» گرفته شده باشد، در حالی که «پرست» در این ترکیب، بن ماضی فعل «پرستیدن» است. برخلاف بسیاری از اسمفاعلهای فارسی که به کنشهای تمامشده اشاره دارند، «پرستاری» از کنشی سخن میگوید که همواره در حال وقوع است. اینگونه پرستاری از نظر معنایی و ساختاری، برایم واژهای قابلتأمل و شایستهی توجه شده است؛ چرا که هم بهلحاظ ریشهشناسی، مفهوم پرورش و تغذیه را در دل دارد، و هم در زبان فارسی، نماد کنشی مداوم و انسانی به نام مراقبت است.
بخش دیگری که توجه مرا به موضوع مراقبت بیشتر کرد، آشنایی با مفهوم ارتباط درمانی بود؛ نوعی از ارتباط حرفهای که در آن، مراقبت (caring) یکی از اجزای کلیدی بهشمار میرفت. این واژه از انگلیسی باستانی caru و carian گرفته شده است که به معانی «نگرانی»، «اضطراب»، «اندوه» و همچنین «مضطرب یا مشتاق بودن» اشاره دارد.
در چارچوب ارتباط درمانی، همواره مراقبت را در دلِ عناصری همچون همدلی (Empathy)، صداقت و بیبدیل بودن (Genuineness) و توجه مثبتِ بدون شرط (Unconditional Positive Regard) تعریف میکردم و همین مجموعه را بهعنوان بخشهایی از ارتباط مؤثر، به دانشجویانم آموزش میدادم.
در سالهای بعد، شرکت در جلسههای کتابخوانی کتابی با عنوان دربارهی مراقبت، با زیرعنوان تحلیل فلسفی مفهوم پروای دیگران داشتن، نوشتهی میلتون میرآف، نگاه من را به مراقبت عمیقتر کرد. در پشتجلد کتاب، توضیحی آمده بود که برایم بسیار روشنگر بود؛ همان توضیح را در اینجا میآورم:
«مراقبت از دید میراف گرچه عناصر اگزیستانسیال مراقبت کیرکگور و هایدگر را در خود دارد، بیشتر متوجه جنبههای پرستارانهی مراقبت است. میرآف میکوشد مراقبت را تعریف کند و الگوی عامی را برای انواع روابط مراقبتمدار ارائه دهد. به باور او مراقبت کمک به دیگری معینی است برای رشد، بالندگی و تحقق یافتن او در مسیری که منحصر به خود اوست. نویسنده عناصر ضروری مراقبت را برمیشمارد و جنبههای با ارزش آن را نشان میدهد. نگاه ما را متوجه روابط مراقبت مدار با فرزندان، نزدیکان و حتی اندیشههامان میکند؛ زمینههای نظری و عملی مراقبت را برمیرسد و دربارهی آنچه تا امروز مراقبت میدانستیم تردید میکند. میرآف برای نخستین بار ادعا میکند که مراقبت به روایت او میتواند مدار نظم و سامان زندگی قرار گیرد و با نجات انسان از سرگردانی، حیات او را معنادار کند.»
در دورهی تدبر در قرآن، استاد موضوع روش تحقیق من را «شفا در قرآن» تعیین کرد. واژهی شفا، با معنایی که من در ذهن داشتم—یعنی «درمان»—در شش آیهی قرآن بهکار رفته بود. با این حال، برای درک بهتر مفهوم در بستر آیات، هر یک از این آیات را در سیاق موضوعیاش نیز مطالعه کردم؛ در مجموع، بررسی من شامل ۷۷ آیه شد.
نکتهای که توجه مرا جلب کرد، فراوانی نام «رَبّ» در این آیات بود؛ اسمی از خداوند که معنای «پروردگار» میدهد. شفا در بسیاری از این آیات، در کنار هدایت و پس از آن آمده بود؛ گویی هدایت پروردگار، شفابخش جان و روح است. در مقابل، کور و کر بودنِ کسانی که ایمان نمیآورند، مانعی در برابر شفا قلمداد شده بود.
این موضوع مرا بهیاد ارتباط درمانی انداخت؛ همان رابطهی حرفهایای که مراقبت بخشی از آن است، و در آن، خوب شنیدن و توجه از اصول اساسی بهشمار میروند.
در آیهی ۸۰ سورهی شعرا، حضرت ابراهیم از خداوند درخواست شفا میکند:
«وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»
که میتواند به شفای جسمی اشاره داشته باشد، یا شاید چیزی فراتر از آن.
در مجموع، برداشت من از این ۷۷ آیه چنین بود:
پاسخ به دعای مؤمنان، در دستان پروردگاریست که شفابخشیاش با خشیت از ظلم، کفر و شرک همراه است؛ و این شفا، پاسخیست به روحی هدایتپذیر و دلبستهی ایمان.
بدون دیدگاه