یک قدم فاصله از "حق حیات یوخداها بیزلره" تا "خدایی در همین حوالی"


یک قدم فاصله از “حق حیات یوخداها بیزلره” تا “خدایی در این حوالی”

یکم. حق حیات یوخداها بیزلره

با صدای هشدار گوشی‌ام، له و لورده بیدار شدم انگاری کوه کنده بودم. با اینکه مثانه‌ی عزیز بازی در نیاورده بود و شب بیدارم نکرده بود و 4 ساعت کامل خوابیده بودم ولی خسته و داغون بودم. نماز خوندمو داستان کوتاه آینه  رو خوندم و خلاصه‌اش کردمو و آماده شدم و ناشتا رفتم آزمایشگاه و بعد رفتم دانشکده و طبقه بالا که رئیس نبود. بعدش اومدم پایین و صبحونه خوردمو و رفتم اتاقم کمی زبان بخونم نشد که نشد منتظر یه اتفاق بد بودم.

ساعت 10 شد رفتم وبینار آنلاین تدوین خلاصه سیاستی. استاد از معتبرترین مطالعات در هرم مطالعاتی مطالعات ارزیابی اقتصاد سلامت رو نام برد. این که اگه خوب بین متخصصین و مردم جا بیفته اون وقت به سلامت مثل کالا می شه نگاه کرد و دیگه لازم نیست یکی که شش ماه بیشتر عمر نداره تمام دارو ندارش رو بفروشه و خوبم نشه و کلی بدهی پیدا کنه. از این دید خوشم نیومد. احساس کردم این‌طوری فقط به پولدارا خوش می‌گذره. ساکتم ننشستم و تو بخش نظرات نوشتم: « اگر پول داشته باشی برای 6 ماه زنده بودن می تونی هزینه کنی و همه اجازه می دن و هیچ کس نمی گه که هزینه ثمر بخش نیست ولی اگه پول نداشته باشی حتی اگه اقدامات درمانی چند سال هم بتونه زنده ات نگه داره اما چون پول نداری نباید زنده بمونی و این چقدر وحشتناکه. وحشتناکه که جانت و سلامتت گروی  اقتصاد باشه.»

وبینار تموم شد اما دلشوره و بدحالی من تموم نشده بود و امان از این حال بد که منتظری یه اتفاق بد بیفته و تا نیفتاده دلشوره امونت رو می‌بره.

 باز حوصله‌ام نمی‌کشید زبان بخونم. کلافه بودم. برا همین رفتم سراغ اتوماسیون و بازش کردمو اتفاقی که انگار منتظرش بودم افتاد. باز هم با درخواست مرخصی‌ام با همه‌ی قولی که مافوق داده بود موافقت نشده بود. چقدر حالم بد شد. صداها هجوم آورده بودن تو سرم ولی بلندترینشون صدای مرحوم شهریار بود که با غم و آه می‌خوند:

« حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی

زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا.»

دوم.خدایی  در همین حوالی

باز خسته بیدار شدم. نماز رو خوندم. یادم افتاد دیشب ایمیلی رو دوباره باید می‌فرستادم. لپ تاپ رو روشن کردم و ایمیل رو مجدد ارسال کردم و با پیامک تنظیم شده از گیرنده‌ی محترم خواستم اسپم هاش رو چک کنه. متوجه ایمیلی از سایتم شدم که دیدگاهی تازه را اطلاع رسانی کرده بود. باز کردم و خوندمش:

«سلام خانم قهرمانی

حسین رضاقلیخانی هستم پسرخاله شهید ابوالفضل نوری .بنده یکماه قبل در عالم خواب پدر مرحومم را دیدم و جویای احوال شدم به همراه مادرم بودم بعد از اینکه خواستم با مادرم از نزد پدر جدا شویم در مسیری پیاده رو به سمت راست پیچیدیم و پس از وارد شدن در کوچه کوچک از پشت سر فردی با شلنگ آب به روی می پاشید برگشتم که بگویم چرا ما را خیس میکنید؟دیدم شهید ابوالفضل نوری است به مادرم گفتم مادر پسرخاله ابوالفضل است!.برگشت و با ایشان احوالپرسی کردیم خیلی خوشحال بود .به ایشان عرض کردم در اینترنت نام خود را جستجو کنید جزوشهدای گمنام شهر زنجان هستید میدانستید؟ایشان خنده خود را جمع کردند و کمی تامل کردند .سپس خداحافظی نمودم و دوباره خندیدند و از خواب بیدار شدم.شک ندارم ایشان در بین شهدای تازه تفحص شده کانال کمیل هستند و این خواب پیامی داشت که ایشان خوشحال بودند.گفتم اطلاع دهم تا از شهدا یادی نموده باشیم.»

دلم خواست توی سایتمم پیام بالایی رو بخونم، سایتمو باز کردم و علاوه بر خوندن پیام فوق یک پیامی که در مطلب “داستان من و کتاب سیلی واقعیت و معرفی کامل کتاب” پیشترها ثبت شده بود رو خوندم:

« بنام خداوند مهرافشان و مهربان.

سوگند به دوران ( که فرمانروایی ویژه خود را دارد).

بدرستی انسان زیان بین است.

مگر آن کس که ایمنی از زیان یابد و درستکاری پیشه کند.

و بر درستی و راستی پایدار ماند.

و به شکیبایی پیوسته ( پذیرش رویدادهای دوران و سازگاری همیشگی با آنها با گرایش به راستی و درستی) بپردازد.*

کتاب Factfulness از آقای رزلینگ و

The reality slap از آقای هریس چکانده هایی از این فروفرستاده ارجمند پروردگارمان است.»

لبخندی زدم و گفتم وقتی تو خدایی به این مهربانی داره که از یادت غافل نیست پس اذیت‌ و آزار سایرین به کتفتم نباشه. بذار خدا به استدراج بازیش با غافلان ادامه بده، حتا اگه تو رو وسیله‌ی بازیش انتخاب کرده باشه.

*ترجمۀ زیبای سوره ی عصر : 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَالْعَصْرِ ﴿١﴾ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *