آیا شده از دور حسرت زندگی یکی را خورده باشید اما وارد زندگی طرف که شده باشید، دیده باشید زندگی خودتان خیلی سرتر است؟
این برای جون مودی در آخر هفتهی دخترانه اتفاق افتاد.
رمان جنایی آخر هفتهی دخترانه نوشتهی جودی گرمن است. البته من کتاب صوتی آنرا که عیدانه از کتابراه گرفته بودم گوش دادم. سدی نویسندهای مشهور و رقیب عشقی سابق جون مودی، او و دیگر دوستان قدیمیاش را دعوت میکند تا دریک دورهمی شرکت کنند. یک روز جون و دیگر دوستانش بدون خاطرهای از شب گذشته بیدار میشوند، سدی را در خانه نمییابند. زمانی که به دنبال او میگردند، اتاقش را نامرتب میبینند و حتی روی پله ردی از خون پیدا میکنند. پای پلیس هم به ماجرا کشیده میشود. جون که در دانشگاه ادبیات انگلیسی تدریس میکند به علت دیدار با عشق سابق خود یعنی همسر سدی چند شب پیش، اولین مظنون ماجراست. برای رهایی خودش بررسی و تحقیقات را شروع میکند. متوجه میشود همهی دوستان دیگر و حتی همسر و دختر نوجوان سدی انگیزههای قوی برای قتل او دارند. به کمک دوست صمیمیترش اسناد جرم را در گوشی دختر سدی پیدا میکنند و نامزد دختر را که دانشجوی داروسازی است و دختر با کمک او داروی بیهوش کننده را گیر آورده به صحنه میکشانند و از او اعتراف میگیرند. دختر سدی به جرم قتل غیر عمد و پدرش- همان عشق سابق جون که فکر میکرد خیلی تحفه است – به جرم همدستی با دخترش در قتل غیر عمد همسرش به دام میافتند و توسط پلیس دستگیر میشوند.
خلاصه به سبک مرحوم ابوالفضل زرویی نصرآباد در کتاب غلاغه به خونش نرسید نتیجه میگیریم خوب نیست آدم مثل جون مودی حسرت زندگی یکی دیگر را بخورد.
ببخشید قصه را اسپویل کردم. ولی خودمانیم اگر لو هم نمیدادم چندتایتان دوست داشتید خودتان بروید و داستان را بخوانید؟
بدون دیدگاه