داستانک کلمه‌ای که از سخت کوشی او انتقام گرفت

داستانک کلمه‌ای که از سخت کوشی او انتقام گرفت


صبح دانشجو به بیمارستان می‌برد. بعد از ظهر کلاس دارد. تا می‌رسد نمازی می‌خواند و ناهاری می‌خورد. از خستگی یک ساعتی بی‌هوش می‌شود. پا می‌شود به برنامه‌ی کارهایش نگاه می‌کند. تمرین دوره‌ی پرورش مترجمی را به عنوان کاری که امروز حتماً انجام دهد مشخص کرده است. مشغولش می‌شود. برای یافتن معنی بهتر برای valid آن را در پی‌دی‌اف فرهنگ لغتش جستجو می‌کند. چند لغت valid دار پیدایشان می‌شود. تک تک بررسی‌شان می‌کند. با دیدن یکی از معانی invalid گزگز پاهایش و تیر کمرش بیشتر می‌شود:

invalid به معنی معلول
وقتی معنی invalid تو ذوقم زد

دیگر اوی دارای معلولیت چطور باید فعالیت می‌کرد که invalid حساب نشود؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *