توی اینستاگرام چرخی می زند، توپیج اینستاگرامی کمپین معلولان یک ویدئو گذاشتن به اسم اهانت مجری صدا وسیما!، که مجری برنامه از ازدواج مهمان برنامه می پرسد، مهمان برنامه یک فرد دارای معلولیت است به نام مصطفی که دستها و پاهایش رشد نکرده، مجری می گوید: متراژ دست و پای خانم تون هم مثل خودته یا مثل ماها…فکر می کند مجری چی گفته است فوری استوری* می کند که متراژ عقل و شعور شما؟ بعد می رود هر چند قسمت را تا نزدیکی های سحر در پیچ می بیند. قسمت تولدش، افتخار پدر و مادرش به او، نقاشی کشیدنش، ازدواجش، این که همسرش یک فرد سالم است و سه فرزند سالم هم دارد، اما توی یک قسمت گرامافونش گیر می کند.
مجری از او در مورد معلولیت می پرسد او باصدای رسایی جواب می دهد: ما یک تعریفی در مورد معلولیت داریم، یعنی معلولیت در اجتماع ما یک تعریفی شده، معنی لغوی اش می شود مورد علت قرار گرفته، یعنی یک علتی داشته و یک مساله ای به وجود آمده، اما در اجتماع ما به کسانی که علیل هستند و ناتوان هستند معلول می گویند، من این تعاریف را اصلا متوجه نمی شوم،
مجری: یعنی یک معنای تحت الفظی دارد یک معنایی که مردم بهش توجه می کنند؟
آقا مصطفی ادامه می دهد :- بله البته من هیچ کدوم رو متوجه نمی شم ، من الان چیزی که متوجه می شم اینه که ما تفاوت جسمی با هم داریم،
مجری: ما که می گی من و شما مثلا؟
آقا مصطفی: من وشما با هم تفاوت جسمی داریم که این تفاوت مثل اثر انگشتان بین تمام آدمها وجود دارد و اگر بخواهم حتی ناتوانی را تعریف کنم، باز هم یک جور دیگه هست، ببینید، شما می تونید ظرف بیست دقیقه یک چهره را به طور زنده طراحی کنید؟
مجری: من یعنی؟ نه؟ شما بگید دویست دقیقه هم من نمی تونم.
خنده همزمان مجری و آقا مصطفی
آقا مصطفی: پس شما معلول هستید؟
مجری: اه، آقای شریعتی من باهات حرف دارم، یعنی فکر نکن الان همین جور داری می ری جلو، ببین از تفاوت بین سر انگشت، تو به این جا رسیدی که من و شمام با هم تفاوت ساده داری همونقدر که سرانگشتامون با هم تفاوت داره، این جور نیست
آقا مصطفی: دقیقا دقیقا
مجری: این جوریه؟
آقا مصطفی: این جوره حتی تو انجام کارهامونم خیلی کارها را من می تونم انجام بدم شما نمی تونید، چون من می تونم ظرف بیست دقیقه می تونم چهره شما رو بکشم شما نمی تونید و بعد خیلی کارها را شما می تونید انجام بدید من نمی تونم انجام بدم و خیلی آدمهای دیگه نمی تونن انجام بدن، حتی توی این هم ما تفاوت داریم، خب این تعریفه،
مجری: موضوع رو برا خودت ساده کردی، یا نه واقعا با این تعریف داری زندگی می کنی؟
آقا مصطفی: من این تعریف را توضیح می دم ،اما اون چیزی که تو ذهنمه باز هم این تعریف نیست، ادما چون فکرمی کنند ما شرایط جسمی که دارم مادرزادی بوده فکر می کنن با این موضوع خیلی راحت کنار اومدی، اما واقعیت این است که من نه با این تفاوت جسمی کنار اومدم، نه ، آخه سخته با این شرایط کنار اومدن، فکر کنم سخت باشه، نپذیرفتمش، بلکه من عاشقشم، من عاشق این انگشتمم، من این انگشتمو با دنیا عوض نمی کنم، یعنی یه چیزی فراتر از این تفاوته، فکر می کنم این از اینجا می آد دیگه من تفاوت دارم پس تفاوتم رو دوست دارم، عاشقشم، عوضش نمی کنم، لذت می برم، حال می کنم،
مجری سرش را تکان می دهد و می گوید: واقعا این نگاهت خیلی جالبه،
آقا مصطفی: این یک تعریفه من نمی دونم، همیشه این تعریف رو داشتم، همیشه این بوده توی ذهن من، همیشه توی زندگی ام از دوران بچگی ام از لحظه های زندگی ام لذت می بردم، حتی از اتفاقاتی که رقم می خورده و گهگداری چالشهای خیلی قشنگی دارد…..
سبک می شود، پر می کشد به گذشته، دنبال این نگاه در زندگی اش می گردد، یاد سفر عمره اش می افتد، آن روز که باز دردهای اسپاسمی به سراغش امده بود، ولی به اصرار مادر پا شده بود و آماده شده بود که برود مسجد الحرام، مادر غرولند کرده بود اگر برای خوابیدن بود برای چی این سفر رو اومدی، دختر جواب می دهد مادر باز گیر دادیا تو رو خدا ول کن ، خدام خواب مومن رو عبادت می دونه تو ول کن نیستی، با هم از سویت خارج می شوند، دکمه آسانسور را می زند تا برسد به طبقه ای که آنها هستند، وارد می شود نگاهش به آینه آسانسور می افتد، به خودش خیره می شود، آیینه صاف صاف است، تصویر شفاف و زلالی از خود را می بیند، به چشمهایش خیره می شود، قیافه در هم گره خورده اش را از نظر می گذراند، آرام آرام
گره ابرویش باز می شود و لبخند بر لبش می نشیند، مادرش نگاهش می کند و می گوید: چته، به چی می خندی؟ می گوید: این آینه چقدر آدم رو خوشگل نشون می ده، فتبارک الله احسن الخالقین…..
*بعد استوری پاک شد
نوشته های من در دوره آموزشی حرکت صد داستان آقای شاهین کلانتری
بدون دیدگاه