کسی در را می زند. با بفرماییدی به داخل اتاق دعوتش می کنم. همکارمان است، مثل همیشه ارام صحبت می کند و می گوید:- خانم اشرفی نیستن؟ می گویم: از برنامه شان خبر ندارم، بعد از کمی مکث می گویم: خانم رحیمی شما حالتان خوب است؟ بفرمایید بنشینید شاید خانم اشرفی هم الان تشریف بیارن. خانم رحیمی که انگار منتظر این جمله و تعارف من است وارد می شود صندلی را نشان می دهم و می گویم بفرمایید. روی صندلی روبروی میز من می نشیند، ناراحت به نظر می رسد، می دانم  چند ماهه باردار است، برای اینکه سر صحبت را باز کنم می گویم کوچولوتون چند ماهه اشه؟ ان شاالله کی فارغ میشید. می گوید: تازه 4 ماه را تمام کردم و وارد پنج ماه شدم. می گویم: به سلامتی. این چند ماهم سریع می گذره ان شاالله. آهی می کشد و ناراحت می گوید: می تونم با شما یه مشورتی بکنم؟ می گویم: خیره ان شاالله بتونم حتما بفرمائید. آهی می کشد و می گوید:- چند روز پیش رفتم سونوگرافی، یک مشکلی برای بچه را نشان داده، حالا نمی دونم چیکار  کنم، با یه سری ماماها مشورت کردم گفتن برو سقط درمانی کن خودت و بچه رو یک عمر دچار سختی نکن. سکوت می کند و از من می پرسد به نظر شما چیکار کنم. متاسف می شوم و این را عنوان می کنم و بعد می گویم راستش من خودم میبینید که مشکل جسمی مادرزادی حین تولد دارم سختی خیلی خیلی زیادی کشیدم زمین خوردم، درد کشیدم، مسخره شدم، نتونستم با بچه ها بازی کنم و… مادرم هم خیلی خیلی سختی کشیده  روزهایی که دوست نداشتم عصا بردارم و به غرورم برمی خورد عصام می شد، پا به پای من مدرسه می امد، موقع هایی که من شبها درد می کشیدم اونم پا به پای من بیدار بود و برای کم کردن دردهای من خودش را به آب و آتش می زد، تازه این در کنار حرف و حدیث و طعنه هایی بود که از دوست و آشنا و غریبه و  قوم وخویش و در و همسایه می شنید.. ولی از زنده بودنم راضی و خوشحالم و مادرم اگر زندگی ام رو می گرفت هیچ وقت نمی بخشیدمش. حالا هم من نمی خوام برای شما تعیین تکلیف کنم هرکس باید بر اساس شرایط زندگی خودش تصمیم بگیره.

خانم رحیمی تشکری می کند و می رود. چند روز بعد که خانم اشرفی هم حضور دارد یاد حرفهای خانم رحیمی می افتم و می گویم خانم اشرفی خانم رحیمی سراغ شما را می گرفت. خانم اشرفی می گوید دیدمشون فهمیدید که چی شده، گفتم بله بهم گفتن، بعد خانم اشرفی ادامه می دهد طفلکی عذاب وجدان هم داره خیلی داره اذیت می شه، می پرسم: عذاب وجدان برای چی؟ خانم اشرفی گفتند حتما بهتون گفته که هر وقت کسی رو می دیده که با مشکل مادرزادی دنیا اومده از ذهنش می گذشته که حتما پدر و مادرش گناهی کردن و خدا کفاره گناهانشون بچه شون رو معلول آفریده، حالا این اذیتش می کنه. گفتم عجب اینو به من نگفت. ولی چه حتمنی ؟ مگه به این راحتی میشه فهمید علت مشکل یکی چی هست. چه قدر پس داره سختی می کشه، خدا خودش کمکش کنه ….

 

نوشته های من در دوره آموزشی حرکت صد داستان آقای شاهین کلانتری

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *