مادر صدایش می کند و می گوید:- پاشو دختر پاشو اماده شو نیم ساعته باید سوئیت رو خالی کنیم و تحویل بدیم
دختر یک هیمی می کند و می گوید:-مگه بیلطمون برا عصر نیست تا عصر کجا باید باشیم
مادر جواب می دهد :- تا تو پاشی و اماده شی شده ده تا بریم حرم نزدیک نماز میشه ، یه کم زیارت کنیم و زیارتنامه بخونیم عصری شده دیگه
می روند حرم زیارت و نمازشان تا ساعت ۱۳ بیشتر طول نمی کشد می روند توی حیاط و کناری تکیه می دهند، مادر عصاهای دختر را زیر سرش می گذارد و کمی چشم روی چشم می گذارد و چرتی می زند. دختر اما به دیوار تکیه داده و صلوات می فرستد مادر یک ربع بعد می نشیند و به دیوار تکیه می دهد و به دختر می گوید خسته میشی این طوری، درد کلیه ات هم شروع میشه، تو هم بیا سرت رو بذار رو پای من و چرتی بزن.
دختر سرش را می گذارد روی پای مادرش و چشمش را روی هم می گذارد، تا پلکش می خواهد بسته شود و چرتش بگیرد صدای بلندی میشنود که می گوید:- خانم پاشو اینجا جای خواب نیست پاشو دوربینا دارن ثبت می کنن ….پاشو خانم
دختر گیج و ویج می نشیند. کلیه اش را ماساژ می دهد. کمی درد دارد ورپهلویش تیر می کشد. چند ماه پیش یکی از کلیه هایش هیدرونفروز پیدا کرده بود و تو بررسی ها مشخص شده بود عضلات مثانه اش هم درگیر است و خوب کار نمی کند. به مادرش می گوید مادر می تونیم برگردیم لابی هتل!؟ و این چند ساعت رو اونجا باشیم!؟ مادر می گوید اره گمونم وسایل رو که دادم خانمه برام نگه دارم بهم گفت عصری هم خواستید می تونید تو لابی استراحت کنید بابت اتاق معذورم رزو شده.
دختر برمی گردد گنبد را نگاه می کند و اهی می کشد و می گوید:- اقا امام رضا جان ببخش تو محضرت دراز کشیدم قصد جسارت نداشتم حالم خوش نبود ولی آقا کاش این خدام حرمت یه کم واقعا خودشون رو خدمه شما تصور می کردن، و قد یه صاحب هتل تحویلتون می گرفتن و از دوربین ها نمی ترسیدن و ملت رو از دوربین ها نمی ترسوندن ….خلاصه بازم ببخش آقا
نوشته های من در دوره آموزشی حرکت صد داستان آقای شاهین کلانتری
بدون دیدگاه