فیرظ داواج از اعضای ارشد شبکه کایان در توئیتر  رنگ هدر توئیتش را به رنگ قرمز در می آورد، اتفاقی که از چشم حاضران در آن لحظه دور نمی ماند. البته اصلااین دیدنها برایش مهم نیست. بیست و چهار ساعت گذشته و از آمادتس گیرنده پیام تغییر رنگ هدر خبری نیست،با خودش غرولند می کند و می گوید:

 آمادتس کجایی پسر؟ چرا یک خبر نمی فرستی ببینم پیام رو دیدی یا نه؟ نکنه منم تو پروژه راستی آزمایی تم؟ بابا بگیر پیامو دیگه،  برات با رنگ محبوبت پیام فرستادم که ما برای خطر کردن شما آماده ایم؟ نه، طنز که نگفتم؟ آمادتس کجایی؟

گمونم جد اولت آن تایم تر از توبود، وقتی جد من که خودش رو قاتی سرخ پوستا کرده بود و نقشه های اونا را با قطع و وصل دود به اطلاع جد تو رسوند زود دست به کار شدن و اومدن سرزمینهای  سرخپوستی  رو اشغال کردن و سندش رو به نام خودشون زدن و طوری اونجا رو قلع و قمع کردن که انگار نه انگار زمینی بود و سرخپوستی.

آمادتس هم هدرصفحه توئیتش را برای چند دقیقه قرمز می کند تا فیرظ از دریافت پیام مطمئن شود. پس فردای پیام آمادتس، بلیده به شدت می لرزد، گویا تو ساختمان وسط بلیده اتفاق افتاده. حالا فیرظ با خیال راحت برای جلسه خودش را آماده می کند می داند انفجار بلیده چند ماهی همه را سرکار می گذارد و این فرصت خوبی است که آمادتس و کارفرماش خیالشان راحت باشد که حالا حالا بلیده روی پایش نمی ایستد تا از خودش دفاع کند و آمادتس و رفقاش می توانند با خیال راحت بیان مهمانی و هر جور دوست دارند ریخت و پاش کنند.

 

 

نوشته های من در دوره آموزشی حرکت صد داستان آقای شاهین کلانتری

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *