وقتی آقای پایدار موضوع جستار را گفت، ذهنم پر شد از سؤال. فکر کردم سیر معنای زندگیام را بنویسم، و دیدم خلاصهاش میشود:
از تولدی سخت، تا درد، تا آشتی، تا رشد.
در روستا با پا به دنیا آمدم، نه با سر؛ اکسیژن دیر به مغزم رسید و فلج مغزی شدم. از کودکی دردهای شدید داشتم، آنقدر که مادرم میز میگذاشت روی پاهایم تا سنگینی پتو آزارم ندهد. سالهای مدرسه با درد گذشت و گاه از شدت رنج به مادرم میگفتم: «مگر من مرده به دنیا نیامده بودم؟ چرا زندهام کردید؟»
خانوادهام مذهبی بود. وضو میگرفتم و خودم را به خدا میسپردم، اما دلم با نماز نبود؛ اگر نمازی هم میخواندم بیشتر از سر اجباربود. نوجوانیام با افسردگی و پرسش از «چراییِ خوبنشدن» گذشت. از افسردگی به درسخواندن پناه میبردم.
در دانشگاه با قبولی در رشتهای که شرایط جسمیاش را نداشتم یعنی پرستاری اوضاع بدتر شد و افسردهتر شدم. اما ترمهای آخر با دوستانی مذهبی و آرام در کارآموزی همگروه شدم، با آنها گذرم به یک مؤسسهی فرهنگی و شهدایی افتاد و ورق برگشت. کمکم با خدا آشتی کردم و فهمیدم خدا، دشمن من نیست، همچنانکه درد هم دشمنم نیست. در تکلیف کارگاه «مطالعهی موضوعی قرآن» روی آیات شفا آموختم که درد، صرفاً بیماری نیست؛ میتواند راه رشد باشد. از آنوقت، محور زندگیام از «درمان» به «رشد» تغییر کرد.
اینجا که رسیدم فکر کردم شاید بد نباشد به معنای زندگی نگاه فلسفی داشته باشم پس از خودم پرسیدم:
آیا انسان همیشه در جستجوی معنا بوده؟
معنا از کجا میآید؟
و مهمتر از آن، چه کارکردی در زندگی ما دارد؟
در جستجو در سایت کتابناک، کتاب معمای معنا اثر حسین جمالیپور را یافتم. او نشان میدهد «مسئلهی معنا» دغدغهای نظری نیست؛ تجربهای انسانی است. معنا، حاصل زیستن است نه تفکر صرف.
همزمان کتاب آیدا عشق الهی را پست آورد؛ داستان دوستم آیدا که بعد از سانحهای فلج میشود، ایمانش را از دست میدهد، اما بعد در همان رنج، به تولدی تازه میرسد.
در یکی از نوشتههایش میگوید:
« تجربهی همزمان افت فشار و اتونومیک دیس رفلکسی تجربهی منحصر به فردی است.
در حالی که در اثر افت فشار، خون از مغز و چشمانت پایین میریزد و قلب گرومب و گرومبکنان تلاش دارد خون را به بالا پمپاژ کند، ناگهان اتونومیک دیس رفلکسی به تحریک محرکی فعال می شود و یکدفعه خون هجوم میآورد به مغز و چشمانت.
مثل این میماند که یکدفعه زنده میشوی!»
من هم سالها با بدنم در جنگ بودم، اما حالا میدانم درد، معلم است.
درد یادم داد زندگی را فقط با جسم نمیتوان فهمید. معنای زندگی برای من در رشد تدریجی و ناتمام بودن است.
در کودکی معنای زندگی فرار از درد بود، در نوجوانی جنگیدن، در جوانی آشتی، و حالا رشد.
بهگمانم معنای زندگی در رابطه آشکار میشود؛ با خدا، با خود، با دیگران. خدا برایم دیگر خدای قهرآلود نیست، ربّی است که میپرورد. رب یعنی کسی که از ضعف تا آگاهیات را همراهی میکند. این رشد، خودِ معناست.
وقتی از رنجم مینویسم و کسی در آن آرام میگیرد، حس میکنم معنا زاده شده است. شاید معنای زندگی همین باشد: سهیم شدن در زیستن.
کتاب فرانکل هم همین را میگوید: معنا نه در خوشی، بلکه در پاسخ به رنج است. و اگر بخواهم معنای زندگیام را خلاصه کنم، میشود:
زندگی یعنی رنج را به رشد تبدیل کردن.
حالا میدانم معنای زندگی در دانستن نیست، در شدن است.
از کودکیِ پر از درد تا امروز، مسیرم مثل همان نوسان فشار خون آیداست: بالا و پایین، تاریکی و روشنی، اما در مجموع حرکت به سوی روشنایی و وضوح.
اگر روزی بپرسند معنای زندگیات چیست، میگویم:
«فهمیدن اینکه درد دشمن نیست؛ پیامآور رشد است.»
معرفی کامل کتاب آیدا عشق الهی
نام کتاب:
آیدا عشق الهی (در مسیر کمال از پیچ و خمهای رنج و ابتلا)
روایتی شگفتانگیز از ایستادگی و امید به زندگی
تاریخ چاپ:
1404 چاپ اول
تعداد صفحات:
464
نویسنده:
آیدا الهی
سایت و پروفایل نویسنده در شبکههای اجتماعی:
وبلاگ ادبی | آیدا الهی: https://idaelahi.blog.ir/
آیدا الهی در تلگرام: https://t.me/aidaweblogspecial
آیدا الهی در اینستاگرام: https://www.instagram.com/ida.elahi/
نظر مؤلف:
از مقدمهی کتاب:
آنچه من در این کتاب با شما به اشتراک خواهم گذاشت، وقایعی است که زندگیام را در مسیری قرار داد که مرا از تازهجوانی سرخوش و خام به انسانی تبدیل کرد که اکنون درک متفاوتی از رنجها و رسالت انسانی خویش دارد.
در شرح وقایع سعی کردهام خودم را بیپرده و بدون ملاحظات تشریح کنم و نقاط ضعفم و نازیباییهای درونم را در کنار تمام دستاوردهایم به تصویر بکشم. امیدوارم شرح تجارب من برای شما خوانندهی گرامیْ روشنگر بوده و تکشعلهای در مسیر معرفت برایتان روشن گرداند.
پیشاپیش سپاسگزارم که با من در این سفر شگفت همراه میشوید.
رابطۀ این کتاب با سایر کتابها:
مترجم (۸ عنوان کتاب؛ رمان، فلسفه، اخلاق پزشکی)
من هنوز هستم (خانه فرهنگ و هنر گویا)
ملکه های فیلسوف (مهراندیش)
هدایا (مهراندیش)
اعترافات یک مادر (مهراندیش)
داستان عشقی ناگفته (مهراندیش)
داستانی فراموش ناشدنی (ترانه)
نسخهی الکترونیک:
در فیدیبو: https://fidibo.com/book/182313-آیدا-عشق-الهی
طرح جلد، فونت و صفحهآرایی:
ویراستار: مهدی سجودی مقدم
طراح گرافیک: پیمانه صفائی تهرانی
آمادهسازی و نظارت فنی: مهراندیش
چاپ: قشقایی
این کتاب چگونه به خواننده کمک میکند:
آیدا عشق الهی زندگینامۀ دختر جوان شاداب و سرزندهای است که در یک سانحۀ جادهای بهناگاه از گردن به پایین فلج میشود.
او که زندگی خود را تمامشده میداند، برای پذیرش و تطبیق با زندگی جدید خود مسیر پرفرازونشیبی را طی میکند. او در این مسیر با افسردگی، خشم، و تمایل به خودکشی دستوپنجه نرم میکند، تمام بنیادهای اعتقادی و بینشهای معنویاش فرو میپاشد، و درنهایت بار دیگر چون ققنوسی از خاکستر خویش برمیخیزد.
کلمات و عبارات کلیدی یا نقشه ذهنی:
زندگینامه، خام بُدَم، پخته شدم، سوختم، فرشتههای نگهبان، شغل عشق آزادگان، جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
ناشر:
قیمت:
650000 تومان
چند پاره از کتاب:
یک روز صبح، نوزده روز پس از تولد بیستسالگیام، در حالیکه روز دیگری را در پی کشف دنیای خویش آغاز میکردم، آخرین نگاه را به آن تابلو انداختم، اتاقم را ترک کردم و دیگر بازنگشتم. بر روی قاب نوشته شده بود: «جرس فریاد میدارد که بربندید محملها»
مسیر یکساعتی چناران تا مشهد، از همیشه طولانیتر به نظر میرسید. در روزهای عادی هنگام بازگشت، انگار که انتظارِ مقصد، انتهای جاده را کش میآورد، اما اکنون تنها انتظار نبود، بلکه تمنای رسیدن به ماوایی امن، همچون لایهای چسبناک سطح جاده را آغشته بود و از سرعت زمان میکاست.
چشمهایش به اشک نشست: «قربونت بشم. خوب میشی،» و رو کرد به آسمان: «آخه من چه کار کنم خدا؟»
آقای بیگجانی و دکتر حبیبی به قول خود عمل کرده و مرا از دستگاه تنفسی جدا کرده بودند، ما نیز به مقصود خود رسیده و من از سیطرهی دستگاه رهایی یافته بودم، ولی تداوم نیاز من به لولهی تنفسی خستگی را به تن همهی ما باقی گذاشت.
منبع بخش معرفی کتاب:
چگونه یک کتاب را معرفی کنیم؟ روش مرورنویسی برای کتابها+چکلیست معرفی کتاب

سلام فامیلتون خیلی با معناست امیدوارم بتونم ازتون یاد بگیرم
سلام خیلی ممنون