ادگار لارنس دکتروف، نویسنده‌ی مشهور آمریکایی، در مجموعه داستان‌های خود به نام «در نکوهش جنگ و داستان‌های دیگر» به موضوعات مختلفی از جمله جنگ، عدالت اجتماعی و مسائل انسانی می‌پردازد.

 یک سناریو ماجرای یک سناریونویس است که کارگردانی از او می‌خواهد سناریویی درباره‌ی خود او و قدرت پیش‌بینی‌اش بنویسد. ماجرا هم از این قرار است که  بازیگرانی که در فیلم این کارگردان اتفاق ناگواری برایشان پیش می‌آید در واقعیت هم همان اتفاق  بعدها برایشان تکرار می‌شود.

از جمله برای زنی که توی فیلم کارگردان گرفتار یک دیوانه‌ی زنجیری شده، بعدها در واقعیت بینی‌اش توسط یک دیوانه‌ی زنجیری گاز گرفته و کنده می‌شود. زن بعد از این اتفاق دیوانه می‌شود و در بیمارستانی بستری می‌شود که دیوانه هم همانجاست.

فیلمنامه‌نویس متوجه می‌شود که آقای بی در گذشته هم چنین اتفاقاتی را تجربه کرده است. مثلاً یک بار بازیگری را انتخاب کرده بود که در فیلم بر اثر سکته قلبی می‌مرد و آن بازیگر در واقعیت هم بر اثر سکته قلبی درگذشت. یا بازیگری که در فیلم وسترن بر اثر نیزه‌ی یک سرخ‌پوست می‌مرد و در واقعیت هم بر اثر سقوط از پنجره‌ی آپارتمانش روی میله‌های نرده‌ی حیاط، جان خود را از دست داد.

حالا کارگردان می‌خواهد ماجرای این زن را زنی دیگر بازی کند و چند سال بعد هم او دچار چنین اتفاقی بشود تا کارگردان به عنوان فیلم‌سازی که آینده را پیش‌بینی می‌کند مشهور شود.

این سناریو با ترکیبی از عناصر واقعیت و خیال، به بررسی مسئولیت اخلاقی هنرمندان در قبال آثارشان و پیامدهای انتخاب‌هایشان می‌پردازد. همچنین، به موضوعاتی مانند تقدیر، قدرت پیش‌بینی و مرزهای بین واقعیت و خیال اشاره می‌کند.

مطلب مرتبط:

طرح فیلم پیش از باران 

خلاصه داستان‌های مجموعه داستان چهار تصویر از هوشنگ عاشورزاده

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *