شما وقتی توی مخصمصه می‌افتید منجی خودتان را چطور صدا می‌کنید؟
من چله پشت چله. تا جواب بگیرم. البته که خداجان انقدر مهربان است در یکی دو چله جواب را می‌دهد.
اما استاب خیلی قشنگ می‌گوید: “یک نفر بیاید و مرا با ملاقه از این سوپ بیرون بکشد!”
برای این‌که با استاب معاون ناخدا آشنا شوید 5 جمله‌ی زیر را که از صفحه‌های گوناگون موبی‌دیک رونویسی کرده‌ام بخوانید:
«۱. موبی‌دیک درست زیر قایق، مثل کوسه‌ی قاتلی به پشت شناور بود.
۲. با وجود چنین ناخدای بی‌باکی که ما را رهبری می‌کرده چطور ممکن بود شکست بخوریم؟
۳. در همان موقع استاب فریاد می‌زد و کمک می‌خواست: “یک نفر بیاید و مرا با ملاقه از این سوپ بیرون بکشد!”
۴. موبی‌دیک قایق و خدمه‌ی نالانش را چند ثانیه روی پیشانی‌اش نگه داشت و بعد آن‌ها را معلق‌زنان به هوا فرستاد و محکم روی امواج کوبید.
۵. اهب به پای مصنوعی شکسته‌اش اشاره کرد و به شوخی گفت: “او می‌تواند استخوان‌های مرا بشکند اما اراده‌ام را نمی‌تواند ضعیف کند.”»
موبی دیک رمان مشهوری از هرمان ملویل نویسنده است که البته مشهور شدنش را مرحوم تا زنده بود به چشم خود ندید. در این رمان قصه را یک زوبین‌انداز به نام اسماعیل روایت می‌کند که به شکار موبی‌دیک یعنی نهنگ مشهوری رفته‌اند. این نهنگ قبلاً یک پای ناخدا اهب را کنده و حالا اهب و تیمش پی انتقام از موبی‌دیک هستند که موبی‎دیک حمله می‌کند و قایق‌ها را در هم می‌شکند. استاب فریاد می‌زند و کمک می‌خواهد که یک نفر بیاید و مرا با ملاقه از این سوپ (دریایی که دارند تویش غرق می‌شوند) بیرون بکشد.
قبلا هم امید الکی به ناخدا را کلمه‌برداری کردم.
خلاصه در با تخته جفت و جور شده است. وقتی الکی دل به امید کسانی می‌دهیم که در کار خود مانده‌اند معلوم است که دنبال ملاقه‌گردان بگردیم.
گرچه اعتراف می‎کنم که از سرسختی ناخدا اهب خوشم می‌آید که موبی‌دیک با این که پای مصنوعی‌اش را دوباره بلعیده ولی دست بردار نیست.
خداجان درست است که من زینب باشی بلالی هستم اما به اندازه‌ی حضرت زینب نه صبر دارم نه جمال بینم. پس ملاقه‌ی من را خوب بگردان و من را گیر بنده‌های آش خورت که فقط به فکر شکم خودشان هستند قرار نده. آمین یا رب‌العالمین.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *