در انواع تمرین‌های نوشتن (کارگاههای محتوای آقای کلانتری و دوره‌های داستان نویسی مقدماتی و نوشتن تمرینی خانم محمدبیگی) نه تنها کلمات، که حروف هم برایم اهمیت پیدا کردند. حالا اگر وقت و بخت یاری کند وقتی متنی می‌خوانم و شعری را زیر لب زمزمه می‌کنم، به معنی واژگان فکر می‌کنم و اینکه چرا شاعر و نویسنده این طوری گفته و آیا برای من هم  کلمات همین معنی را دارد؟ در این نوشته من قصد دارم ابتدا معانی مختلف مار و اژی‌دهاک را بیان کنم و  در گفتگویی  با آقای رستمعلی به چگونگی داستان ضحاک در شاهنامه بپردازم.

 

مار

یکی از کلماتی که حس متفاوت‌تری در من ایجاد می‌کند مار است. کلمه‌ی مار را که می‌شنوم و می‌خوانم کلمه‌ی مادر به ذهنم خطور می‌کند. مادری که برای حفاظت از خود، داشته‌هایش و شاید فرزندانش ممکن است نیش هم بزند. در ضمن می‌دانم مار در طب ایرانی به معنی تندرستی است با این پیشینه شروع به جستجوی کلمه‌ی مار می‌کنم.

از اینکه یک حیوان خزنده، با بدن دراز و بدون دست و پا است و نیز از صورت‌های فلکی در نیمکره‌ی شمالی است می‌گذرم.

معانی که در فرهنگ عمید آمده برایم جالب است، مار یعنی مادر، رونده و گذرنده. عنوانی است که در اول اسامی قدیسان آورند مانند مار بطرس، مار یعقوب. مترادفش هم اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار و حیه آمده است. مادر و پدر هم مترادف مار بیان شده و متضاد مار هم عقرب است.

 در چکیدۀ مقاله‌ای با عنوان “مار در اساطیر و ادبیات فارسی” هم آمده است: «يکي از بحث انگيزترين جانوران سمبليک مار است. وقتي فرهنگ سمبل‌ها را مي‌گشاييم براي اين مدخل صفحات زيادي منظور شده است و در مي‌يابيم که مار با عمق فرهنگ و تمدن بشر پيوند خورده است.ريشه آن با مردن يکي است مار به زبان پهلوي mar و به زبان سانسکريت  Mara  مي‌باشد.   Mara به معني کشنده و ميراننده هم هست (برهان قاطع). در گويش‌هاي گيلکي و مازندراني مار به معني مادر است. پس در زبان فارسي مار داراي دو معني است: 1 ميراننده و کشنده.2 زاينده (مادر و يا بن و شالوده چيزي)و جالب اينکه هر دو معني متضاد هم هستند. مار هم عامل هستي و هم عامل نيستي است. البته ظاهرا ريشه اين دو کلمه جدا است؛ بدين شکل که مار در معني اول همريشه با مرگ، مرد و بيمار است. و در معني دوم همريشه با مادر و ماده است.»

تصویر مار که در اطراف یک چوب، یا عصا تنیده شده است هم تصویر آشنایی برای من که شاغل در یکی از حرفه‎‌های علوم پزشکی هستم می‌باشد. شما هم البته این نماد (مار در کنار جام و…) را روی بسته بندی‌های دارویی، تابلوهای داروخانه‌ها، آمبولانس‌ها یا بیمارستان‌ها و دانشکده‌ها مخصوصا دانشکده‌های داروسازی می‌توانید ببینید. نیش مار که خیلی به ظاهر خوشایند نیست پس چرا خود مار نماد خوبی در حرف پزشکی است؟

در کل اعتقاد بر این است که دو مار نشان دهنده‌ی تعادل و تقارن  هستند که یکی از آنها علوم تجربی را نشان داده و دیگری نشانگر نیروهای معنوی است. دو داستان در مورد انتخاب مار به عنوان نماد داروخانه‌های جهان مطرح است.

در داستان اول می‌خوانیم:« روزی اسکولاپ (پسر آپولو)، در حال درمان کردن مردی به نام گلائوکس بود که زئوس به او با آذرخش آسیب زده بود. در این حال، ماری وارد اتاق وی شد و اسکولاپ مار را با عصایش کشت و مجددا مار دیگری هم به اتاق او رفت و گیاهانی در دهان مار مرده گذاشت و آن را زنده کرد و سپس اسکولاپ هم از همان گیاه برای زنده کردن گلائوکس استفاده کرد و از آن به بعد، مار نماد داروخانه و علم پزشکی شد.»

داستان دوم هم بیان می‌کند:« در افسانه های قدیم یونان، مار نشان دهنده تندرستی بوده است زیرا مار شهر رم را از بیماری طاعون نجات داده بود. به پاس این کار در سر راه مار جام شرابی نهادند تا از آن بنوشد. ایرانیان باستان نیز مار را نشانۀ زندگی و سلامتی و جام را نشانۀ دوستی می‌دانستند. آن ها در جشن‌ها و مراسم، شربت را در جام ریخته و به نشانۀ سلامتی می‌نوشیدند.»

زهر مار و روغن مار هم مصارف دارویی دارد.

«در زمان شیوع طاعون در رم، بیماری طاعون در مناطقی که مار زیاد بوده، وجود نداشت اما بیماری در جاهایی که مار نبوده شیوع داشته است؛ بنابراین، برخی داشتن و نگهداری مار را نشانه سلامت می‌دانستند و به افرادی که زیاد دچار امراض می‌شدند، می گفتند:”بی مار”. ایرانیان هم به کسی که حال خوشی نداشت و در بستر بود، بیمار (بی زندگی و سلامتی) می‌گفتند بنابراین مار که سمبل زندگی بود در جام سلامتی، نشان تندرستی و شفا بود.»

اژی دهاک

در واژه یاب در ذیل کلمۀ اژی دهاک آمده است: « (پهلوی) اژدهای بزرگ افسانه‌ای؛ نام دیگری برای ضحاک. نام وی در اوستا به صورت آژی داهاکا آمده است. آژی به معنای مار، و داهاک همان اژدهاک است.»

در دانشنامۀ فرزند ذیل عنوان “اژی دهاک” آمده است:

«معنا و مفهوم: اژدها، مار افسانه‌ای بزرگ، نام یکی از صورت‌های فلکی.

 لقب ضحاک، پادشاه اساطیری اهریمنی که ابلیس با موافقت او پدرش «مرداس» را که مردی پاک دین بود از پا در آورد تا ضحاک به پادشاهی برسد.

اسامی مرتبط:

نام‌های زیر از لحاظ معنا، مفهوم و یا مصداق به اسم آژی دهاک نزدیک می‌باشند:

آزی‌دهاک، آستیاک، آستیاژ، اژدر، اژدها.

شباهت در آوا: نام‌های زیر با اسم آژی‌دهاک هم‌آوا بوده و دارای تلفظی مشابه هستند.

آزی‌دهاک

شباهت در نوشتار:

نام‌های زیر متشکل از حروف تشکیل دهندۀ اسم آژی دهاک بوده و از لحاظ نوشتاری به یک دیگر شبیه می‌باشند.

آزی‌دهاک، الله داد، نیک‌ نهاد، دها، آریاراد، آریا داد، خدایداد

اسامی هم ابجد:

معادل ابجد در نام‌های زیر با معادل ابجد آژی‌دهاک برابر است:

آزی‌دهاک، امجد، ماجد، مهاب، هابیل.

 

داستان ضحاک در شاهنامه

ضحاک فرزند شاهکی تازی به نام مرداس دادگر بوده که در اثر وسوسۀ اهریمنی پدر را کشت و جای او را گرفت. اهریمن در دیدار بعدی به مسئولیت آشپزخانۀ شاهی منصوب شد و هر چه ضحاک می‌خواست را پخت تا اطمینان ضحاک را کاملا ً جلب کرد، ابلیس از ضحاک خواست به پاداش زحماتش اجازه دهد شانه‌های او را ببوسد، ضحاک اجازه بوسیدن شانه‌هایش را به ابلیس داد، به محض این که ابلیس این کار را کرد ناپدید شد و از شانه‌های ضحاک تازی دو مار سیاه بیرون آمد. ضحاک سر دو مار را برید اما دو مار دیگر بیرون آمد، پزشکان نیز نتوانستند کاری کنند .بار دیگر اهریمن به شکل پزشک نزد ضحاک آمد و گفت چارۀ آرام کردن این مار آن است که هر روز مغز دو جوان را به آنها بخورانی تا شاید خودشان بمیرند. مردم شاکی و عاصی از ظلم شاهک‌هایی مثل جمشید به سوی ضحاک پناه آوردند و او را شاه سرزمین ایران دانستند. فریدون با یاری کاوۀ آهنگر به جنگ ضحاک رفت. ضحاک به هندوستان فرار کرد. فریدون سرانجام ضحاک را گرفت و او را  در کوه دماوند در غاری با میخ‌های بزرگ به کوه بست.

 

ضحاک در ویکی‌پدیا

وقتی توی ویکی پدیا سرچ می‌کنم، نوشته است: « ضَحّاک یا اژدهاک (اوستایی: اَژی‌دهاکه/AŽI DAHĀKA؛ ارمنی: اَدَهَک/Àdahak) از پادشاهان افسانه‌ای ایران است. نام وی در اوستا به صورت اژی‌دَهاک آمده‌است و معنای آن «مار اهریمنی» است.

طرح چند سوال

با توجه به معانی که قبلاً برای اژی دهاک عنوان شد اصلاً نمی‌توانم تازی یا عربی بودن ضحاک را بپذیرم و برایم سوالاتی از این دست پیش می‌آید:

چرا فردوسی ضحاک را به عنوان پادشاه عربی جا زده است؟

آیا داستان ضحاک می‌تواند به صورت دیگری غیر از آنچه که فردوسی سروده باشد؟

روایت‌های جسته گریختۀ دیگری مثل این که فردوسی خان‌زاده است و ضحاک چون از طبقه‌ی خودش نبوده داستانش را این گونه بیان کرده است را نیز شنیده‌ام. برای یک روایت دیگرگونه از داستان ضحاک سراغ برادر فرهیخته‌ام آقای رستمعلی می‌روم و سوالاتم را با ایشان در میان می‌گذارم.

مصاحبه با آقای رستمعلی در مورد ضحاک و فردوسی

 من: سلام استاد رستمعلی من تو یه گروهی گفتم فردوسی شاهکارش ادبی بوده ولی لزوما از نظر تاریخی درست نبوده چون خودش خان و خان زاده بوده، برا بزرگ کردن طبقه خودش تلاش می‌کرده. مثلا داستان ضحاک این جوری نبوده و فردوسی ماجرا رو وارونه کرده به نفع فریدون شاه بیان کرده. چه بسا ضحاک یه مبارز بوده.  استاد میشه برا توضیح مستدل این مطلب کمکم کنید !؟ من قبلاً تو پیج شما و جای دیگه هم در بارۀ این موضوع خونده بودم.

 

آقای رستمعلی: نام شاهنامه یعنی روایت شاهان و شاهزادگان نه روایت زندگی مردم. شاید گفته شود که او قرار نیست به مردم بپردازد بلکه قرار است به قهرمانان اسطوره‌ای باستان بپردازد.  اما  ما قهرمانی درتراز آرش کمان گیر داریم که هیچ نقطه سیاهی در چهره‌ی او نمی‌بینید. یک قهرمانی ملی یک قهرمان مردمی پاک  و مودب، متین  و جانفشان برای ملت و میهن. که فردوسی بجز یکی دو بار اشاره، توجهی به آرش نمی‌کند در حالی که قهرمانانی مانند رستم چون در زندگی‌شان لکه‌های سیاه و خاکستری دارند مثلا در ماجرای فرزندش او خدعه و نیرنگ کرد تا فرزندش را کشت یا اشتباهات دیگر دارد که بیان شده، حالا سوال این است چرا فردوسی از آرش کمانگیر چیزی نگفته است؟ فردوسی خودش خان زاده و ارباب زاده است و از طبقات بالا دست ماست  و این طور می شود تحلیل کرد که چون آرش از طبقات فرودست بوده و پادشاه زاده و خانزاده نبوده اشاره‌ای به آرش نمی‌کند.

یا در ماجرای ضحاک این تحلیل وجود دارد که ضحاک در واقع عرب نبوده تازی نبوده برخلاف آنچه که فردوسی می‌گوید بلکه یک فرد کاملا ایرانی هست و خون ایرانی در رگ‌هایش هست و اتفاقا علیه موروثی شدن پادشاهی و این که پادشاهی بمیرد و فرزندش بیاید و جایش را   بگیرد و این ادامه داشته باشد  آمد و این که مردم از ستم پادشاهان به تنگ آمده بودند اژی دهاک می‎آید . جالب است که خود فردوسی هم نمی‌تواند پنهان کند که جمشید را غرور گرفته و ستم می‌کرده است.

بنابراین تحلیل این است اژدی هاک و نه به ادعای فردوسی ضحاکِ تازی ایرانی بوده که برعلیه مناسبات حاکم بر آن زمان شوریده و اجازه داده که بچه‌های رعیت بیایند و حضور داشته باشند و به نفع توده‌های مردم اتفاقاً قیام کرد و فردوسی به نفع پادشاهان از او یک چهره‌ی هیولاوار به نمایش در آورد. یکی از اشارات فردوسی بعد از این که می گوید فریدون بر ضحکاک یا اژدی دهاک پیروز شد و دوباره فریدون پادشاه شد، خودش را لو می دهد. فردوسی در این دو بیت ضمنی اعتراف می‌کند که اژی دهاک تفاوت طبقاتی را به هم ریخته بود، این برتری نژادی و خون و ژن خوب را که فردوسی ازش دفاع می‌کند و نشان می دهد که اژی دهاک بر این ژن خوب شوریده است.

فردوسی میگوید، فریدون به‌مجرّد ِ رسیدن به سلطنت، جارچی در شهرها می‌اندازد که:

سپاهی نباید که با پیشه‌ور

به یک‌روی جویند هر دو هنر

 

یکی کارورز و دگر گُرزدار

سزاوار ِ هر دو پدید است کار

 

چو این کار ِ آن جوید، آن کار ِ این،

پر آشوب گردد سراسر زمین

 

این به ما نشان می‌دهد که ضحاک در دوره‌ی سلطنت ِ خودش که درست وسط ِ دوره‌های سلطنت ِ جمشید و فریدون قرار داشته، طبقات را در جامعه به نفع توده‌ها به هم ریخته بوده.

من: داشتم کلمۀ مار رو هم سرچ می‌کردم اتفاقا معنی مار هم تو فرهنگهای ما وارونه شده البته دو تا معنی داره یکی همون معنی مار بیچاره هست که ما اینجا به عنوان یک نماد برا حیله‌گری استفاده می‌کنیم  و معنی دیگر به گویش مازندرانی مادر. در حالیکه تو مسیحیت مار معنی مقدس رو داره و قبل اسامی مقدس به کار میره و آرم مقدسیه. البته مار تو بهداشت معنی سلامتی می‌ده  و حتی تو طب سنتی می گن بیمار یعنی بی سلامتی. و مار نماد دارو و داروخانه بوده. میشه این رو هم گفت که ضحکاک مال مازندران بوده این فردوسی خوشش نمی‌اومده این طوری گفته !؟احساس می‌کنم خود کلمات هم بعضاً تحریف شدن و معنی اصیل و اصیلشون چیز دیگه‌ای بوده.

آقای رستمعلی: یکی از کارهایی که فردوسی در شاهنامه می‌کند وارونه نمایی چهرۀ مازندران در شاهنامه  است. از مازندرانی‌ها مثل دیو یاد می‌کند مثل دیو سفید مازندران و غیره. در حالیکه دیو در بین مازندران و مازندرانیها اصلاً کلمه بدی نیست و معنای بزرگ می‌دهد. همین الان دیو در بین مازندران و مازندرانیها اصلا کلمه‌ی بدی نیست و بزرگ را معنا می‌ده . همین الان در مازندران خانواده‌های بسیار محترمی هستند به نام دیوسالار که در سواد کوه اینها زیادند. ماجرا این بوده که مردم مازندران جلوی پادشاهی مقاومت می‌کردند و تن نمی‌دادند و مقابل آن سیستم و مناسبات تسلیم نمی‌شدند . برای همین فردوسی در شاهنامه چهرۀ وارونه‌ای از آنها به نمایش می‌گذارد کانه دیو ترسناک  و هیولاوار هستند در حالی که همۀ جرمشان این بوده که از سرزمینشان در برابر تعدی پادشاهان دفاع می‌کردند.

منابع این مقاله:

سایت واژه یاب

عالي فاطمه. مار در اساطير و ادبيات فارسي. بهارستان سخن (ادبيات فارسي). بهار و تابستان 1390 , دوره  7 , شماره  17 ; از صفحه 115 تا صفحه 130 .

راز دومار و عصا در نماد داروخانه های جهان چیست ؟

سایت دانشنامۀ فرزند

بازنویسی داستان های شاهنامه فردوسی از نظم به نثر

ضحاک – ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 پیج آقای رستمعلی

 

 

 

 

 

 

 

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *