امروز (بیستم آذر هزارو چهارصد ویک) در وبینار زبان آور آقای کلانتری از کتابِ زبانْ گفتگوْ حقیقتْ اثر اکبر جباری بخشهایی را خواند. من اسمِ کتاب را جستجو کردم و در ایران کتاب این دو پاراگراف را در معرفی کتاب یافتم:
«آدمها بی زبانند، چون در صدد تغییر در نحوه زیستن خود نیستند. یا به این دلیل که این زیستن را بهترین سبک زیستن میدانند. یا برای اینکه تن پرورند و از تنبلی و سستی رنج میبرند. همین سبک زندگی با همین اندیشههای ساده و همین داشته ها کفایت میکند. نخست باید خود را عاری از حقیقت و دستان خود را خالی ببینیم. با کشف این تهیدستی، باید برخاست و دنبال کشف حقیقت بود. برای جستجو باید در عالم انسانی این جستجو را آغاز کنیم. ما انسانیم و در زمین با دیگر انسانها زندگی میکنیم. اگر حقیقتی وجود دارد باید در همین زمین و میان همین انسانها و درون همین عالم انسانی کشف شود. این کشف، نیاز به ارتباط دارد. ارتباط با انسانها نیز از رهگذر زبان رخ میدهد.
باید بیاموزیم که چگونه سخن بگوییم. چگونه ارتباط زبانی داشته باشیم. شرط لازم این ارتباط خوب، “شنیدن” است. باید بیاموزیم که چگونه “دیگری” را بشنویم. شنودن دیگری تنها به معنای گوش دادن به سخن او نیست – گرچه این نیز لازم و ضروری است. اما مهمتر از این گوش دادن ظاهری، این است که بدانیم در هر ارتباطی باید به دنبال چیزی باشیم که اکنون در اختیار ما نیست؛ یعنی «حقیقت.»»
آن چه که من از این متن متوجه میشوم این است که زبان و ارتباط یکی از شیوههای تغییر زندگی هست که باید بر اساس شنیدن، نه به معنای فقط گوش دادن که برای جستجوی حقیقت باشد.
به خاطر رشتهام و گرایش کاریام مدام روی هرم مازلو یا سلسله مراتب نیازها تأکید کردهام. مازلو نیازها را در دو سطح کمبودی (نیازهای زیست شناختی، امنیت، تعلق خاطر (ارتباط) و احترام) و سطح رشدی (نیازهای فهمیدن، زیبا شناختی، خودشکوفایی و کمک به تعالی و رشد دیگران) آورده است. اهمیت ارتباط در هرم مازلو این است که در ردیف نیازهای اولیه و قویترین نیازهای انسان چون تغدیه، دفع و ایمنی است. به نظر مازلو قبل از نیازهای عالی این نیازها باید تا حدی برآورده شده باشند. این نظریه در برانگیختن توجه دانشجویانم خیلی برایم راهگشا بوده است. این که در مراقبت از بیمار چرا باید ابتدا به دفع بیمار و ایمنی بیمار توجه کنیم و توجهمان به صورت ارتباط درمانی درست و برخورد انسانی با بیمار باشد را با این الگو خیلی خوب توانستهام به آنها شرح دهم.
من با این زمینه در کارگاه سوره شناسی شرکت کردم و برای تکلیف کارگاه به سوره قریش پرداختم. همچنان که در شکل میبینید از نقطه نظر سوره شناسی که بنده به سورهی قریش داشتم در این سوره هم، همهی نیازهای بشر آمده است. البته این اصلاً جای تعجب ندارد. مازلو نظریهاش را بر پایهی انسانهایی گذاشته است که همان انسانها مخلوق خدایی هستند که قرآن را نازل کرده است. اما نکتهی مهمی که من از سورهی قریش فهمیدم تاکید خدا روی ارتباط انسانی «لایلاف (الفت دادن)، ایلافهم (الفت داد آنها را) و رحلة الشتاء و الصیف (کوچ در تابستان و زمستان)» بوده است. به نظرم رفع نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی همه در گروی ارتباط انسانی و بر اساس احترام متقابل است که این ارتباط میتواند علاوه بر رفع نیازهای اولیهی انسان او را به عرش نیز برساند.
لذت بردم زینب جان.انشاالله همیشه بدرخشید وپیش بروی…
روزگارتان به کامتان شیرین
سلام نداجان ممنون عزیزم
فقط استاد گفتند که نگاه مضمونی اشتباهه
همون نقل به مضمون
یا نقل به معنا درسته.