1401.3.20

 

آقای شاهین کلانتری در لایو   روز 19 خرداد خود به توضیح ساختن صحنه داستان پرداختند. قرار شد دو تا شخصیت بسازیم که یکی از شخصیتها برای آن یکی شیء را می دهد تا نگه دارد. توی صحنه توضیح می دهیم که چرا این شیء که می دهم مهم است و تو چرا از این شیء باید نگهداری کنی؟

 

شخصیت مادر 40 ساله به اسم فرشته  و پسر بچه 11 ساله  به اسم فرشید را انتخاب می کنم. یعنی مادر و پسر.

حالا گفتگوی مادر جان با پسرش:

 

مامان:  پسرم فرشید الهی من فدات شم مادر خوبی!

پسرم این صندوقچه است. یک میراث خانوادگی است! دست به دست و نسل به نسل به من رسیده. خیلی مسائل رو  دیده. غمها را دیده. شادیها را دیده. تولدها و مرگ ها را هم.  منم دوست دارم بسپارمش به تو. لازم می دونم  که بهت بگم این برام خیلی عزیزه خیلی. مادرم روزی که من 11 ساله شدم یعنی هم سن امروز تو اونو به من داد و قصه اش رو گفت.

مادرم گفت که این صندوق از مادرش بهش رسیده. گفت این نماد ایستادگی  و مقاومت نسل اندر نسل ماست . یعنی ما زنده ایم. حالا حالا نمی میریم.

این یعنی هر جا کم آوردی بهش نگاه کنی و بگی مادرم. اون وقت احساس کنی مادر مادر مادرت همین طور پشت به پشت تو نشستند  تا این صندوق به تو برسه. تو هم می تونی و خواهی تونست اونو به پسر یا دختر خودت برسونیش!

 

آقای کلانتری گفتند که گام بعدی این است که مشخص کنیم پیش و بعد از این صحنه چه اتفاقاتی افتاده و خواهد افتاد.

اگر برگشتم برای نوشتن گام قبل و بعد این صحنه مادر را از مطب دکتر با شنیدن این که سرطان دارد به این صحنه خواهم کشاند و در صحنه بعدی پسر مادر را از دست خواهد داد و لحظه‌ای که کم آورده یاد صندوق خواهد افتاد.

 

لطفا فوری نفرمایید این هم شد صحنه. ببینید برای  منی که اصلا نمی توانستم از قوه خیال خان استفاده کنم همین قدر هم از خیال مایه گذاشتن یعنی پیشرفت. البته اگر باز هم  فرمودید که این هم شد صحنه خودتان تشریف بیاورید و بهترش را بنویسید. 

 

 در کامنت‌های لایو یکی از دوستان یک نظر جالبی نوشتند که خوشم آمد و همین جا می نویسم:

اینجا پلهای سحر آمیز خدا آموزش داده می شود از طرف شما.

 

در ادامه لایو آقای کلانتری گفتند که اگر روزانه نویسی کنیم و مشخص کنیم که قبل از چه ساعتی باید پستم را منتشر کنم یک اتفاقی می افتد. بعد گفتند مثل لیمو ترش چلانده باشیم. یا چلانده شویم.

 

از بهمن فرسی یاد کردند که کلی  در زمینه های مختلف کار کرده.

و در آخر گفتند توی یک مهارت پیش می روی و بعد خودت را باور می کنی!

گفتند ذهن باز داشته باشیم. از شیوه ها و روشهایی که قبلا تجربه نکردیم  استفاده کنیم.

یک نکته ای را هم متذکر شدند این که نوشته حین نوشتن شکل می گیرد.

در این لایو از فیلم پالپ فیکشن هم نام بردند.

 

#شاهین_کلانتری

#یادداشت_روزانه

#آلبوم_بهار

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *