1400.12.18
راس ساعت هشت اولین پیامک تولد را از بانک پارسیان دریافت می کنم. 5 دقیقه بعد کمیته امدادی ها یادم می کنند. 8 و 22 دقیقه آسیا تکی ها یادم می کنند و کادویشان را ارسال می کنند. 8 و 50 دقیقه بانک ملتی ها برایم آرزوی سعادت و سلامتی در سالروز تولدم می کنند. ساعت 9 و 8 دقیقه بانک آینده ایها برایم می نویسند الهی سالهای سال در سلامت و عزت پاینده باشم. ساعت 9 و 38 دقیقه پیامک محل کارم می رسد که رئیس با این پیام تولدم را تبریک گفته است: ((با سلام تولد تکرار امیدواری خداوند است، یادآوری این تکرار بر شما گرامی باد.)). راس ساعت 10 پیام بانک توسعه تعاون می آید. 10 و 21 دقیقه بانک قرض الحسنه مهر ایران تولدم را صمیمانه تبریک می گوید و آرزوی سلامتی برایم دارد. 12 و 11 دقیقه بانک سامان زادروزم را خجسته و به سامان باد می گوید. یک دقیقه بعد پیام PoliceFATA می رسد این یکی پیام تکراری کاربر گرامی؛ کلیک بر روی هر گونه لینک دریافتی از شماره های شخصی برابر با اعطای دسترسی کامل به مجرم و خالی شدن حساب شماست، می باشد. بی ادب پس تبریکت کو؟ بانکی که حقوقهایمان را می ریزند هم لازم نمی بیند تولد عزیزم را تبریک بگوید! لابد خیالش راحت است که به خاطر گرفتن حقوقمان هم شده مشتری اش باقی خواهیم ماند و نیازی به تبریک گفتن ندارد.
البته که در مسیر خانه می رویم و برای خودمان کفش طبی توری دو جفت برای 4 سال می خریم و از حساب این بانکمان هم خالی می کنیم. یک جور تبریک تولد خودم به خود شناسنامه ای ام البته.
خانه می رسم و چون می خواهم از هر فرصتی برای تایپ استفاده کنم لپ تاپم را روشن می کنم و صفحه که بالا می آید پیام شید عزیز همان که در تصویر می بینید توی صفحه لپ تاپم خودنمایی می کند.
راستش همه شان دروغ گفته اند. اصلا زادروز من امروز که 18 اسفند است نیست. این روز فقط روزی است که شناسنامه مبارک زاده شده اند.
ماجرای تولد شناسنامه جان از این قرار است: یک روز صبح زمستان دایی جان قصد دارند از روستای محل زندگی مان به شهر بیایند، از پدر جان من لابد می پرسند شما چیزی لازم نداری؟ پدرجان لابد می فرمایند که این امنیه ها می آیند ما را ببرند سرباز. یک سجل بگیر بیاور.
البته من آن وقت توی راه بودم و قصد داشتم زمین را دو ماه بعد با قدومم مزین کنم. دایی می رود و یک شناسنامه 1 ساله برای خانواده ما به اسم زینب و یک شناسنامه 1 ساله هم برای خانواده خودشان می گیرد به اسم حسین.
من که به دنیا می آیم خدا بیامرز ننه متوجه می شود که این نوزاد سخت متولد شده قرار است اسمش زینب باشد، یاد مصیبتهای حضرت زینب می افتد و برای پیشگیری از بلاکش شدن اینجانب توی گوشم دستور می دهد رباب صدایم کنند.
خلاصه که تولد شناسنامه ایم مبارک.
#جزئی_نگاری 17
#تولد_شناسنامه_ای
بدون دیدگاه