یکم. آنچه مرا نکشد، قویترم میکند.فریدریش نیچه
«آنچه مرا نکشد، قویترم میکند.» جملهی قشنگی به نظر میرسد. از خودم میپرسم: «زینب به نظرت این جمله رو نیچه قبل از جنونش گفته یا بعدش؟»
البته که نیچه به قول مارک منسون در «همه چیز باطل است» پر از تناقض بوده است و مثلاً شیداوار از قدرت مینوشته در حالی که خودش شکننده و ضعیف بوده است. یا دربارهی مسئولیت بی قید و شرط داد سخن میداده در حالی که خودش برای مراقبت و حمایت محتاج دوستانش به خصوص دوستان مؤنثش بوده است.
آخر شما فکر کنید آدمی که تاریخ بشر را حکایت پهلوانانهی گریز انسان از سلطهی طبیعت و به بند کشیدن آن نمیدانسته بلکه آن را قصهی غمبار گریز انسان از طبیعت خودش تصور می کرده، چطور میتواند نتیجه گرفته باشد آنچه مرا نکشد، قویترم میکند؟ راستش یا این جمله از نیچه نیست* یا مال جنونش هست.
حالا تکلیف خودم با این جمله این است که آنچه من را نکشد به شدت من را حساس میکند. عینک برمیدارم و عین کارآگاههایی که زهرا بیت سیاح برایمان معرفی میکند این ور و آن ورم را میپایم که نکند آن که من را نکشته بود باز پیدایش شود.
*استاد کلانتری گفتند هزار درصد این جمله از نیچه هست و در کتاب غروب بتان (شامگاه بتان) آمده است.
دوم. آرزوهای بزرگ انسانهای بزرگ میسازد. توماس فولر
تا این جمله را خواندم به ذهنم رسید که آرزو اگر انسان ساز بود آن هم انسانهای بزرگ دیگر آرزو نمیشد. ولی تا با این قطعیت این جمله را زیر سؤال بردم، ننه جانم جلوی چشمم ظاهر شد و گفت- البته که در خیالم والا ننه جان خدابیامرز سالهاست که باقی بقایتان شدهاند و به رحمت خدا رفتهاند-: «ننه یادت رفت بهت تعریف کرده بودم که 8 تا عروسک درست کرده بودم و 4 تا رو زیر خاک کرده بودم و به خدا گفته بودم این 4 تا برای تو و تا زنده بودم از 8 تا بچهای که به دنیا آوردم 4 تاش عمرشون به دنیا نبود و قبل از خودم دنیا رو ترک کردن.» برای ننهی خدابیامرز من بازی تو دنیای بچگی و اسمی که روی بچه میگذاریم یه جور آرزو کردن حساب میشد و بسیار هم اثرگذار.
حالا نمیدانم جناب توماس فولر تاریخنگار جنگ مقدس صلیبی و راهب بریتانیایی ننه بزرگی داشته که این جمله را یادش دهد یا نه؟
سوم.اگر فرصت در نمیزند، برایش در بساز. میلتون برن
خوب است در زندگی برنامه و ملزوماتش را داشته باشیم. اما نباید خودمان را خیلی هم بند هدفگذاری و این برنامهها کنیم. راستش ما زنجانیها یک حکایتی داریم که میگوید از یک بنده خدایی پرسیدند چطوری این قله را گویا اورست بوده فتح کردی میگوید من در حال چیدن ریواس به اینجا رسیدم. البته فقط ما زنجانیها از این حکایتها نداریم و گویا مشهدیها هم از این حکایتها دارند. و در حال چیدن ریواس به قله رسیدن یعنی بهانهگیری و تمامیت خواهی – شما می گویید کمالگرایی- ممنوع و تلاش و تلاش و تلاش و پیشرفتن.
**حرکت طنز از دورههای مدرسهی نویسندگی استاد شاهین کلانتری است.
*** اوه اوه ویکیپدیا چی میآورد: «غروب بتها یا فلسفیدن با پتک (به آلمانی: Götzen-Dämmerung oder Wie man mit dem Hammer philosophirt) کتابی است اثر فردریش نیچه آلمانی، که شاید در برابر غروب خدایان واگنر نوشته شده باشد.»
****هوش مصنوعی برای گفتگوی زن ایرانی باحجاب با فریدریش نیچه، توماس فولر و میلتون برن این تصاویر را فرستاد. ممنون از مهدیس گوشه جان برای راهنمایی جهت استفاده از هوش مصنوعی برای تولید تصاویر دلخواه.
بدون دیدگاه